4- حركت درخت
اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: روزي من با پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بودم كه بزرگان قريش به خدمت آن حضرت رسيدند و گفتند: اي محمد! تو ادعاي بزرگي ميكني كه پدران و خويشان تو چنين ادعائي نكردهاند و ما از تو درخواستي داريم اگر اجابت كني ميفهميم كه تو پيامبر و فرستاده خداوندي و اگر اجابت نكني ميفهميم كه ساحر و دروغگو هستي.پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: سؤال شما چيست؟ گفتند: براي ما بخواهي كه اين درخت از ريشه كنده شود و در پيش روي تو بايستد. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: خداوند بر همه چيز تواناست. اگر چنين كند ايمان ميآوريد؟پاسخ دادند: آري. حضرت فرمود: من انجام ميدهم و ميدانم كه ايمان نخواهيد آورد و در ميان شما جمعي حضور دارند كه در جنگ بدر كشته خواهند شد و در چاه بدر خواهند افتاد و جمع ديگري هستند كه براي جنگ با من لشكرها آماده خواهند كرد. آنگاه فرمود: اي درخت! اگر ايمان به خدا و روز قيامت داري و ميداني كه من رسول خدا هستم به اذن خدا با ريشههاي خود از جا كنده شو و در نزد من بايست.اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ گويد: به خداوندي كه او را به حق فرستاد آن درخت با ريشههاي خود از زمين كنده شد و با صدائي شديد كه همانند صداي بالهاي مرغان بود روانه شد و در نزد حضرت ايستاد و سايه بر سر مبارك او انداخت و شاخه بلند خود را بر سر آن حضرت گشود و شاخه ديگر خود را بر سر من گشود و من در طرف راست او ايستاده بودم. وقتي اين معجزه آشكار را ديدند از روي تكبر و بزرگي گفتند امر كن درخت بگردد و دو نيم شود و نيمي باز گردد و نيم ديگر در جاي خود بماند. حضرت امر كرد و برگشت و نصفش جدا شد و با سرعت و صداي بلند به نزد حضرت رسيد. گفتند: بگو كه اين نصف هم برگردد و با نصف ديگر متصل گردد. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود و اين كار هم صورت گرفت. اما ايمان نياوردند[1][1] . نهجالبلاغه، خطبه 192(قاصعه)