8- طي الارض - گلچيني از معجزات شگفت انگيز معصوم(ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گلچيني از معجزات شگفت انگيز معصوم(ع) - نسخه متنی

محمد رضا اکبري

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


8- طي الارض

حماد بن حبيب گويد: سالي سفر حج آغاز كرديم. در بين راه باد سياه و تاريكي وزيدن گرفت بطوري كه قافله ما به هم ريخت و از يكديگر جدا گرديد و من در بيابان سرگردان شدم تا به جاي بي آب و علفي رسيدم. شب فرا رسيد و به درختي پناه بردم. وقتي تاريكي بطور كامل همه جا را فرا گرفت ناگهان جواني را ديدم كه جامه‌هاي سفيد كهنه بر تن داشت كه بوي مشك مي‌داد بسيار ترسيدم و با خود گفتم اين يكي از اولياء خداست. به جائي نزديك شد تا در آن نماز گذارد كه چشمه آبي از زمين براي او جوشيد و بسيار دعا كرد.

من ترسيدم از چشمم غايب شود و امر او برايم مخفي بماند. نزد وي رفتم و عرض كردم تو را به آن كسي كه رنج خستگي را از تو دور كرد و لذت شديد پارسايي و مناجاتش را به تو چشاند مرا از روي لطف و رحمت با خود همراه كن كه من گم شده‌ام. گفت: اگر توكل راستيني داشته باشي گم شده نخواهي بود. اما بايد بدنبال من حركت كني. وقتي زير درخت رسيد دست مرا گرفت گويا در آن هنگام زمين زير پايم، حركت مي‌كرد. وقتي سفيدي صبح آشكار گرديد. فرمود: مژده باد تو را. اينجا مكه است. دوستان را مشاهده كردم و صدايشان را شنيدم. آنگاه او را به روز قيامت قسم دادم تو چه كسي هستي؟ فرمود: حال كه مرا قسم دادي من علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب هستم.[1]


[1] . بحارالانوار، ج 46، ص 40.



/ 112