6- خبر از پايان عمر جوان
جعفربن قاسم گويد: براي يكي از فرزندان خليفه وليمهاي آماده كردند و ما را دعوت كردند و امام هادي ـ عليه السلام ـ را نيز دعوت كردند. وقتي اهل مجلس امام ـ عليه السلام ـ را ديدند به احترام او سكوت كردند اما جواني در آن مجلس بود كه احترام آن حضرت را مراعات نميكرد و شروع به حرف زدن و خنديدن كرد.امام ـ عليه السلام ـ رو به او كرد و فرمود:دهانت را پر از خنده ميكني و از ذكر خدا غافل ماندهاي در حاليكه سه روز ديگر بايد در قبر ساكن شوي؟جعفربن قاسم كه به امامت امام هادي ـ عليه السلام ـ اعتقاد نداشت گفت:
اين خبر دليلي خواهد بود كه ما آن را معيار حقانيت او قرار دهيم.آن جوان پس از شنيدن سخن امام ـ عليه السلام ـ ساكت شد و دهان خود را از سخن و خنده بست و ما همه غذا خورديم و مجلس را ترك كرديم. روز بعد، آن جوان بيمار شد و در روز سوم صبح هنگام، فوت كرد و در پايان روز دفن شد.[1]
[1] . اعلام الوري، ص 346، بحار، ج 50، ص 182.