3- سخن گوئي در طفوليت
ابو سفيان نزد علي ـ عليه السلام ـ آمد و گفت: يا اباالحسن براي بر آمدن حاجتي نزد تو آمدهام.امام ـ عليه السلام ـ فرمود: چه حاجتي داري؟ابوسفيان: بيا تا با يكديگر نزد پسر عمويت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ برويم و از او درخواست كن تا با ما پيماني بندد و آن را مكتوب كند. امام ـ عليه السلام ـ فرمود: اي ابوسفيان! رسولالله ـ صلي الله عليه و آله ـ عقدي براي شما بست كه هرگز از آن بر نميگردد. در اين هنگام فاطمه ـ سلام الله عليها ـ در پشت پرده بود و حسن ـ عليه السلام ـ كه طفل چهار ماههاي بود در جلوي او قرار داشت. ابوسفيان خطاب به او گفت: اي دختر محمد به اين طفل بگو براي من با جدش صحبت كند تا عرب و عجم از سخن او بهرهمند گردند.در اين هنگام حسن ـ عليه السلام ـ رو به ابوسفيان كرد و با يك دست به بيني او و با دست ديگر به ريش او زد و خداوند او را به سخن درآورد و گفت: اي ابوسفيان بگو: «لا اله الاالله محمد رسولالله» تا شفيع تو گردم.امام علي ـ عليه السلام ـ گفت: حمد خدائي را كه از آل محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ كسي نظير يحيي بن ذكريا قرار داد كه خداوند درباره او فرموده است: ما در كودكي به او حكم نبوت داديم.[1][1] . مناقب، ج 1، ص 206، ارشاد مفيد، ص 60، بحارالانوار، ج 43، ص 326.