5- شيرهاي درنده در مجلس متوكل
شعبده بازي از هند نزد متوكل آمد و حركتهاي شگفتآوري نشان ميداد كه مثل آن ديده نشده بود. متوكل كه خود از شعبده بازان بود خواست امام هادي ـ عليه السلام ـ را خجل و شرمنده سازد.از همين رو به مرد شعبده باز گفت: اگر او را خجل كني هزار دينار به تو خواهم داد.شعبده باز گفت: سفرهاي را پهن كن و نانهاي نازك و كوچك در سفره قرار ده و علي بن محمد ـ عليه السلام ـ را دعوت كن و مرا در كنار او بنشان.متوكل سفرهاي را پهن كرد و امام ـ عليه السلام ـ را دعوت نمود. در آنجا متكايي بود كه تصوير شيري بر آن كشيده شده بود. شعبده باز در سمت چپ متكا نشست و از خوردن غذا آغاز گرديد. وقتي امام ـ عليه السلام ـ دست برد تا نان بردارد مرد شعبده باز كاري كرد كه نان از جلوي دست او به جاي ديگر حركت كرد. امام ـ عليه السلام ـ دست برد نان ديگري بردارد كه دوباره آن حادثه تكرار شد و نان از جلوي دست او كنار رفت و همه مجلس به او خنديدند. امام هادي ـ عليه السلام ـ دست خود را بر تصوير شيري كه بر متكا بود زد و فرمود: او را بگير! شير تجسم يافت و به مرد شعبده باز پريد و او را بلعيد و به حال اول بازگشت.همه به حيرت افتادند و امام هادي ـ عليه السلام ـ بلند شد تا مجلس را ترك كند. متوكل به او گفت: از تو ميخواهم كه بنشيني و مرد شعبده باز را برگرداني.امام ـ عليه السلام ـ فرمود: والله ديگر او را نخواهي ديد. ميخواهي دشمنان خدا را بر اولياء خدا مسلط گرداني؟و از نزد او خارج شد و ديگر آن مرد ديده نشد.[1]
[1] . بحارالانوار، ج 50، ص 146.