1- برگشت خورشيد
پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ علي بن ابيطالب ـ عليه السلام ـ را بدنبال كاري فرستاد. هنگام نماز عصر فرا رسيد و همه نماز گذاردند اما هنوز او باز نگشته بود. وقتي از مأموريت خود برگشت نماز عصر نخوانده بود. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ كه چشمش به علي ـ عليه السلام ـ افتاد سر خود را در جامهاي پيچيد و در دامن او قرار داد و مشغول شنيدن وحي شد تا هنگامي كه نزديك بود آفتاب غروب كند. وقتي وحي به پايان رسيد از وي سؤال كرد نماز عصر را خواندهاي؟علي ـ عليه السلام ـ جواب داد: نه يا رسولالله. نتوانستم سر مبارك تو را از دامن خود دور كنم. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دست به دعا برداشت و گفت: خداوندا علي به اطاعت از تو و رسول تو مشغول بود پس آفتاب را براي او برگردان. اسماء گويد: والله ديدم كه آفتاب برگشت و شعاعش بلند گرديد و بجائي رسيد كه بر زمينها تابيد و وقت فضيلت نماز عصر بازگشت. اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ نماز گذارد و دوباره آفتاب فرو رفت.[1]
[1] . بحارالانوار، ج 17، ص 359.