2. تحقيقات ميداني
1/ 2.رجوع به معارف و شناسايي منصب تكويني و هدايت تاريخي ائمه عليهم السلام
براي اثبات فرضيه مذكور مي توان بر اساس يك قاعده كلي از معارف استفاده كرد. در معارف, افراد داراي سطوح مختلف هستند, بعضي از آنها شخصيت هاي تاثيرگذار بر تاريخ هستند. اين افراد چگونه بايد معرفي شده باشند. براي پاسخ به اين سؤال بايد ديد كه چگونه مي توان ائمه عليهم السلام را شناخت.به نظر من قدم اصلي براي شناخت آنها رجوع به معارف است. گاهي ممكن است منابعي كه در آثار اهل بيت وجود دارد كلي بوده و در خصوص يك فرد نباشد. براي نمونه, رواياتي نسبت به حضرت حجة عليه السلام وجود دارد كه معرف كل شخصيت حضرت است و برخي روايات نيز معرف امامي خاص است .نسبت به آقا زاده ها و امام زاده هاي جليل القدر نيز به همين صورت است.گاهي بعضي آثار و روايات به اشخاص مربوط مي شود و برخي ديگر نيز شخصيت هاي بزرگ معنوي را به صورت كلي معرفي مي كند و آفاق تاثيرگذاري ايشان را از مؤمنين تا اولياي الهي بيان مي كند.در مورد حضرت معصومه عليها السلام نمونه هاي كمي در دست است. بنابراين بايد آن رواياتي را جمع آوري كنيم كه شخصيت ائمه را هم به لحاظ منصب تكويني آنها در عالم و جايگاه آنان نسبت به ولايت الهيه و هم منصب آنان را نسبت به هدايت تاريخي انسان ها معرفي كرده باشد. قسمت عمده اي از اين مطلب در زيارات آمده است و بخش ديگر هم در رواياتي در باب "كتاب الحجة و معرفة الائمه عليهم السلام" در مجامع روايتي,از بحارالانوار و اصول كافي و كتاب هاي ديگر وجود دارد. به نظر مي رسد, در اين معارف, مصدر اصلي روايات و آيات قرآن است كه آنها دو دسته اند. برخي به نحو خاص و برخي به نحو عام بحث كرده اند. با جمع آوري آيات و روايات, بخشي از فرضيه خود را اثبات مي كنيم.
2/2. "مطالعه در آثار" بر اساس مدل جديد مطالعاتي ابداع شده
بخشي از فرضيه با مطالعه در آثار (آثار ائمه و آثاري كه خود اين فرد داشته است)و بخشي را نيز با ملاحظه روايات اثبات مي شود. همان گونه كه عرض شد اين كار, نيازمند مدل و روش خاص براي مطالعه است. روشي كه چگونگي منسوب كردن اين آثار را به دست دهد.اگر بتوانيم آثار را منسوب كنيم آن گاه مي شود تحليل كرد كه آيا اين پيامدها, يك پيامدهاي ناخود آگاه است يا آگاهانه. دو نوع تحليل مي توان مطرح نمود: اول آنكه گفته شود كسي فعلي را به غرض ديگري انجام داده پس اين آثار به آن مرتب شده است و دوم آن كه بگوييم آثاري كه با يك نظم خاص بر يك فعل خاص مترتب مي شود, قاعدتاً منظور نظر آن كسي بوده كه اين فعل را ساماندهي كرده است. ابتدا بايد قرائني را كه دال بر هماهنگي و انسجام آثار هستند بيابيم تا بتوانيم از آن طريق اثبات كنيم كه اين آثار منسوب به اراده فرد هستند.در حال حاضر اين روش در دست نيست اما مي توان آن را تخمين ايجاد كرد. روشي كه ما را به آن جا برساند كه آيا اين آثار اولاً منسوب ه اين موضع گيري بوده يا نه؟ در واقع موضع گيري, يك موضع گيري آگاهانه براي دستيابي به اين آثار بوده يا ناخودآگاه؟به عنوان مثال, در ماجراي سيد الشهدا عليه السلام مي بينيم كه يكي از كارهايي كه اهل بيت بر روي آن تاكيد كرده اند , مساله اقامه عزاداري ائمه و اقامه عزاداري سيدالشهداست؛ آنها با تمام وجود تلاش كر ده اند كه اين مساله را زنده نگه دارند و از طرفي مي بينيم كه پيامدهاي عظيم تاريخي ـ اجتماعي نيز بر آن مترتب بوده است. نمونه آن انقلاب اسلامي و ايجاد عاطفه مذهبي نسبت به مظلوميت حق است كه اين عاطفه, به موضع گيري اجتماعي و موضع گيري تاريخي تبديل مي شود و ثمره آن تجهيز لشكر حضرت بقية الله (عج) با انگيزه خون خواهي نسبت به ولايت الهي است.براي مساله اقامه عزادراي ائمه دو احتمال را مي توان مطرح كرد: يكي آن كه گفته شود زماني كه ائمه عليهم السلام توصيه به گريه كردن مي كردند, آگاهانه نبوده و واقعاً اين پيامدها را نمي ديدند, بلكه فقط كسب ثواب هاي معنوي منظور نظر آنها بوده است و ناظر به اين امر نبوده اند كه از اين طريق مي توان امر ولايت ائمه را احيا كرد تا تدريجاً در تاريخ منتهي شود به يك عاطفه تاريخي و پيدايش موضع گيري! احتمال ديگر آن است كه بگوييم ائمه عليهم السلام ناظر به اين جهت بوده اند و اصولاً ثواب ها را هم به اين سب نقل كرده اند, كه عامل حضور در اقامه است. در واقع اصلي ترين گام در مسير ولايت الهيه در عالم, توجه به ولاي اولياي خدا و آن ابتلاي عظيمي است كه آنها در سير اقامه دين طي كرده اند. اين مطلب وجدان عمومي بشر را براي پذيرش ولايت الهيه آماده مي كند و همه فضيلت هاي ذكر شده به خاطر اين است كه در واقع اين امر نوعي حضور اقامه است. خوب ديديم كه به دو شكل مي توان تحليل كرد.