ما بي جهت عادت كرده ايم كه دوران زندگي و تأثير تاريخي امام سجاد عليه السلام را از گرامي فرزندان ايشان؛ امام باقر وامام صادق عليه السلام جدا نموده، نقش آنها را مجزا و مستقل از ايشان تصور و تصوير نموده و نقش حركت "هدف بخش" آن بزرگوار را در ظهور مقدمات و لوازم آن تحول فرهنگي عظيم ناديده بيانگاريم.اولاً متأسفانه در اين حالت وحدت باطني "سلسله ولايت حقه" را از هم گسسته و پريشان تصور نموده ايم كه اين قطعاً غلط است و ثانياً: اگر بازگشت به مكتب اهل بيت و درك حقانيت"ولايت و امامت معصوم" را پس از حادثه عاشورا مورد اندكي دقت و بررسي قرار بدهيم به وضوح درخواهيم يافت كه اين انقلاب معنوي و فرهنگي در عميق ترين وتابناك ترين قسمت خود كه همان مرحله آغازين "توحيدي ساختن جامعه" و بازگشت به "خداپرستي" از "خودپرستي" است و قطعاً درك همين حقيقت نيل به اصلي ترين مفهوم محوري آئين اسلام است، درست از زمان ايشان و در پرتو هدايت ايشان آغاز شده است.وقتي شعاع انوار حقائق و معارف الهيه به سبب وجود "واسطه فيض" همان امام سجاد عليه السلام ، در يك نقطه با هم جمع شده و كانون سوزان و مشتعل كنده "توجه به حق" و "دعا" را به جاي "توجه به نفس" و "ادعا" مي نشاند، و امام مي تواند رموز "خداپرستي"را در جامعه غرق در "خودپرستي" باري بخش حساسي از مردم معرفي نمايند، همين نقطه نوراني سرآغاز تابشي است كه بواسطه وجود مبارك حضرت "باقر العلوم" گسترده تر و مشروح تر شده سپس به واسطه "صادق آل محمد" به نهايت گسترش لازم براي تأثير در كل تاريخ مي رسد.اينكه مي بينيم وضع جامعه از لحاظ "ادراك و فهم معارف" تغيير نموده و "حادثه عاشورا" سرآغاز يك تحول فرهنگي در مسلمين مي شود موضوع كوچكي نيست و هدايت و تربيت امام سجاد عليه السلام نقطه نوراني سرآغاز تابشي است كه بيش از يك قرن تمام ، طيف عظيم و گسترده نور آگاهي فرهنگي يعني "تجلي كامل مكتب اهل بيت" را براي تاريخ به ارمغان مي آورد.