موضع گيري هدايت گرانة امام صادق (ع)
اگر دقت كنيم در اين مرحله از رشد تشيع، نوع موضع گيري هاي سياسي "امام صادق عليه السلام" به گونه اي بي سابقه اي گوياي همين موضوع تاريخي ضرورت ارتقاء معنوي شيعيان به درجه و مرتبه اي از "ولايت پذيري" است كه فقط سزاوار تحقق "حكومت معصوم" و به بيان ديگر، به فراخور "عصمت ائمه هداة معصومين " است.اين كيفيت برخورد از يكسو، نمودار حصول رشد فكري و معنوي لازم براي درك و پذيرش "عصمت ائمه" در شيعيان است و از سوي ديگر، چنانچه پيش از از اين متذكر شديم، به تناسب اين مرتبه از "آگاهي و معرفت" نمايانگر سخت تر شدن امتحان و ابتلاء مؤمنين است.زيرا كه ديگر از اين به بعد، شايسته است "ملت شيعه" تبديل به "امت" شود، امتي در خور و سزاوار بهره جوئي از "عصمت ائمه هداة معصومين "...؛براي نمونه تنها در دو مورد از رويدادهاي تاريخي وقوع يافته در زمان آن بزرگوار، كمي با دقت بنگريد تا شيوة برخورد هدايتگرانة آن "ولي معصوم" را براي بيان آشكار و بي محاباي حد و مرتبه "ولايت پذيري" در شيعيان در آن زمان، واضح و حساسيت اين مرحله از تاريخ از ديدگاه ايشان روشن شود.1. زماني كه نامه ابو سلمة خلال (كه بعداً به صورت بزرگترين داعي بني عباس درآمد) را براي امام صادق عليه السلام مي آورند، كه او در آغاز نامه كرنش نموده سپس بدون داشتن صلاحيت و قابليت معنوي و حقيقي، ادعاي پيروي و تابيعيت از ايشان را نموده و در پايان آن بزرگوار را به "قيام" در برابر بني اميه دعوت مي نمايد، امام عليه السلام در برابر چشمان قاصد او، نامه را در آتش سوزانده و مي گويند : "جواب او ، اين است"!!و در ادامة ماجرا به بني عم "مسن و محترم" اما "ساده انديش و ناآگاه" خود ، "عبداله محض" كه تحت تأثير نامة او قرار گرفته مي فرمايند: "ابوسلمه از چه وقتي، شيعه ما شده است؟!"2. از اين هم فراتر زماني كه نمايندة گروهي از مردم خراسان، از آمادگي انبوه متراكم مردم آن ديار، براي "قيام و انقلاب" در راه تحقق "ولايت حقه" با ايشان سخن مي گويد، امام عليه السلام او را به "آتش تنور" مي آزمايند! و چون به شدت هراسان مي شود، در برابر چشمان حيرت زدة اواز يكي از ياران و "اصحاب خاص" خود مي خواهند تا در متن آتش قرار گيرد! سپس رو به او نموده مي گويند : نظير اين "شيعة ما" را در خراسان، چند نفر مي شناسي؟ و او شرمسارانه سر بزير افكنده و مي گويد: "هيچ كس را "!قطعاً اين نوع برخورد آن بزرگوار، در "تاريخ عمومي شيعه" تا آن زمان، شگفت انگير و بي سابقه است. در زمان ائمة پيشين "شيعيان" هرگز بدين گونه سخت گيرانه و جدي در معرض امتحان و آزمون واقع نمي شدند زيرا كه (به سبب آماده نبودنه شرائط) هنوز "مكتب تشيع" پرده از چهرة تابناك و روشن خود برنگرفته بود و "شيعيان" به صورت "ملتي برخاسته از مكتب" در نيامده بودند، و طبيعي است روا و سزاوار نبود بدين حد، جدي مورد "آزمايش" قرار گيرند.