از ديدگاه مكتب ما جهان، جهان "ولايت" است و "تولي" و تأثير و تأثر "ولائي" چه بارموز و اسرار و مفاهيم باطني و محتوائي "امر ولايت" انس و آشنائي داشته و با بصيرت و دقت، آنها را بشناسيم و چه نسبت به آنها بي اطلاع و بيگانه باشيم، كاركرد و تأثير خود را همانند ديگر قوانين حاكم بر هستي موجودات، خواهند داشت.اين قوانين چون بخش حساسي از نواميس هستي و بخصوص اساس و مبناي تحقق تحولات اجتماعي هستند، تأسي به آنها عامل رشد و انسجام و متقابلاً از دست رفتن و زوال آنها سبب افزايش "پريشاني" و نهايتاً اضمحلال و سقوط جوامع را فراهم نموده و در حقيقت "روح و ما به الحيات" و باطن همة دگرگوني هاي "مدني و سياسي" اجتماعات انساني را تشكيل ميدهند.تبديل شدن "ملت " به "امت" و گزينش سپس پذيرش و فادرانة "رهبري صالح" حتي در مكاتب ساخته و پرداختة ذهن و انديشة بشر نيز مهم ترين و در عين حال، دشوارترين مرحلة ظهور انسجام و هماهنگي زايندة "اقتدار" و "توانائي اجتماعي" در همة گروه هاي اجتماعي و عموم جوامع انساني است.بنابراين اگر جمعي از مردم اصولي را بر اساس "مكتب " و "بينش" و باورداشت هاي خود، پذيرفتند و توانستند رهبر و پيشواي خود را متناسب با "اصول و ارزشهاي برآمده از مكتب" از ميان خود برگزينند و در اين انتخاب نيز اشتباه نكرده "رهبري منتخب" و "متكي بر مردم" نيز حقيقتاً براي پيشبرد ازرش ها و اصول مذكور "صالح و مناسب" بود، و نهايتاً "كل تقريبي آن جامعه" با ياري "رهبري صالح" خود او را نصرت بخشيده بر صدر حركات اجتماعي خود قرار دادند، در حقيقت اجتماع مذكور، نسبت به "مكتب" و "اعتقاد" خود عملاً وفاداري نموده و اسباب تحقق اهداف آنرا در تاريخ فراهم نموده است.سبقت و پيروزي و ظفرمندي چنين جامعه اي ، بر ديگر جوامعي كه داراي اين حد از "انسجام" و "هماهنگي باطني" نيستند امري حتي و غالباً پيشرفت حيرت آور آن در زمينه هاي گوناگون زندگي، ترديد ناپذير و قطعي است.بگونه اي كه مي توان تحقق اين حقيقت را در تاريخ بشريت با تحقيق در چگوگي اوج گيري و سقوط تمدن ها و ملل و نحل متفاوت در ادوار مختلف تاريخي تحت بررسي جدي قرار داده ، محرز ساخت.