دقت در زندگي امام عليه السلام واضح مي سازد كه آن بزرگوار تحول جو معنوي و روحي جامعه اسلامي و تصفيه و تصعيد اخلاقي و باطني مسلمين و نهايتاً ظهور تحولات فكري و فرهنگي عميق در مردم را رسالت ومسئوليت خود ميد انند و براي ايفاي اين نقش حساس تاريخي به جاي اتصال به حركات بي سرانجام سياسي كه مستلزم تأييد آنها نيز هست، در مرحله اول، به تحول عميق باطني و روحي جامعه از "اهداف خود پسندانه و خودگرايانه" كه بهيچ وجه مناسب "تابعيت از ولايت حقه" نيست به مقاصد الهي و در يك كلمه تحول "هدف وانگيزه" در جامعه اسلامي مي پردازند.انتخاب و گزينش قالب "دعا و مناجات" بهترين و مساعدترين بستر و اسلوبي است كه مي تواند صحنه هاي پرشور و شر جنگ بيروني و خارجي را به اندرون نفسانيك كشانده، فضاي "جهاد اكبر" راك دقيقاً "شكست در آن" سبب ظهور همه انحرافات در تاريخ است . براي انسان هاي مستعد باز گشوده آنها را با ابعاد و زواياي خطرات "نفس" خود، آشنا ساخته، و نهايتاً "روح توحيد و عبوديت" را در اجتماع فرو غلطيده در لجنزار "خودپرستي و خودخواهي و خود مداري" و در يك كلمه "انانيت" دميده و در پايان نسلي تازه و زنده و "موحد" را از درون لايه هاي شرك آلود و دنيازده به وجود آمده در طي "نيم قرن انحطاطا" برآوردند.به همين سبب گوئي تمام زندگاني و بخصوص "ايام امامت" آن "ولي معصوم" كه به حق "زين العابدين" و "سيد الساجدين" است، يك انگشت اشاره به سوي "توحيد" و بندگي خداست!دگرگون ساختن "خواص جامعه" از گرايش به "اهداف خودپسندانه و خود گرايانه كه به زودي در "اشكال جديدي از دنيا خواهي و دنيا پرستي" واژگون خواهد شد، به "تنها بندگي خدا را مقصد هستي قرار دادن" و همه كار و همه چيز ار تنها براي خدا خواستن، هرگز كار ساده اي نبوده است و طبيعي است اگر اين مهم محقق شد، در پرتو آن ظهور يك انقلاب عميق اخلاقي و معنوي بر پايه گرايش به حق و رهائي از "نفس" كه همان جهت گرفتن به سمت "توحيد" و "بندگي خدا" و آزاد شدن از زنجيره هاي گوناگون "شرك" و "خودپرستي" است ، و بازسازي اخلاقي جامعه به سمت حصول "كمالات و فضائل اخلاقي" به بهترين وجه ممكن و ميسر مي شود.