"ظهور نوسان" درسياست "بني عباس"
چنانچه گفته شد، سياست "بني عباس" از اواخر امامت "امام صادق عليه السلام " و بخصوص پس از درگذشت ايشان در قبال ائمه ما دچار نوع تزلزل و نوسان و اضطراب شده در حقيقت غاصبان حكومت اسلامي در برابر "رشد و انسجام تشيع" غافلگير شده بودند و زماني به خود آمدند كه اين حركت تاريخ ساز هم از نظر دارابودن "هويت و مرام و فرهنگ مشخص" و هم از نظر "سازمان بخشي و تشكيلات دروني " و هم از نظر "تشخص و اعتبار در بيرون و كل جامعة اسلامي" در پايه اي از توانائي و اقتدار واقع شده بود كه مبارزه با آن بسيار سخت و دشوار و نفي و محو كامل آن، در حقيقت ناممكن و محال شده بود.روشن است كه بر صدر اين مجموعة گسترده، نفوذ و اقتدار دائم التزايد و رو به گسترش "ائمه شيعه" قرار داشت كه آنها را ناگزير به عكس العمل و برخورد مي نمود، ليكن توجه آنها به عظمت و فراگيري "ملت شيعه" سبب مي شد تا مدتي نزديك به نيم قرن به هيچ وجه نتواند سياست ثابت و واحدي را در قبال "ائمه هداة معصومين" اتخاذ نموده و برنامة راهبردي خود را سر و سامان بخشند. حركات و برخوردهاي گوناگون و متفاوت و گاهي حتي متناقض آنها در اين مدت گواه نوعي سرگرداني و پريشاني سياسي است.درست در اين مرحله از تاريخ است كه مي بينيم مدتي ائمه ما را به ظاهر كاملاً "آزاد" نهاده و آشكارا حريم حرمت آنان را مراعات مي نمايند.سپس آنها را جداً محدود و محصور ساخته، حتي براي نخستين بار در تاريخ اسلام فرزند رسول الله و امام معصوم را "زنداني" مي نمايند!اندكي بعد آنها را رها نموده و پس از مدت باز هم به مدت طولاني تر به حبس و زجر كشيده حتي وجود آنها را در زندان نيز تحمل ننموده به شهادت مي رسانند!مي بينيم گاهي ائمه هداةمعصومين را به شدت در معرض توهين و ايذاء و آزار قرار مي دهند! و چندي بعد همانان را مورد تكريم واحترام قرار داده به حرمت در كنار خود نشانند! از اين فراتر كه آنان را ظاهراً به مقام ولايت عهدي خود برمي گزينند، و حتي دختران خود را به عقد و ازدواج آنها در مي آروند!،سپس چندي بعد تصميم به كشتن آنها ميگيرند!همه اين حوادث ناهمگون نمودار واضح "حركت انفعالي" و "حالت عكس العمل" بني عباس در قبال حادثة بزرگي است كه وقوع يافته است، اركان مليت شيعي به ثبات و استواري رسيده و "ملت شيعه" متولد شده بلكه به "بلوغ" رسيده و اينك در مرز تبديل شدن به "امتي واحد" و شكست ناپذير قرار گرفته است.ليكن درك اجمالي همين حقيقت است كه "حاكمان جابر عباسي" را دچار اضطراب نموده يا در خطر ديدن دنياي خود، احساس مي كنند كه ديگر جاي درنگ و تأمل نيست و بايستي به هر شكل وارد مبارزه با "تشيع و شيعيان" شد و اصلي ترين و ناگوارترين دوراني كه نمودار مرحله آغازين "ظهور نوسان" آميخته با "شدت عمل" در برابر "شيعه" است درست پس از رحلت "امام صادق عليه السلام " و در زمان امام "امام كاظم عليه السلام" رخ مي نمايد.