نگاهي ديگر ، از نظرگاهي ديگر!
حال همين موضوع عجيب و شگفت انگيز، يعني فراواني نعمت در "مشهد" و خشك بودن "قم" اگر از زاويه ولايت تكويني به آن نگريسته شود، معناي ديگري خواهد داشت، "قم" بايد براي افرادي كه به دنبال بهره وري مادي هستند، جاذبه نداشته باشد و "مشهد" درست به عكس حتي از نظر مادي نيز بايست داراي جذابيت باشد.براي كشور شيعي كه در آينده به وجود مي آيد ـ يعني ايران كنوني ـ "مشهد" براي مرفه زيستن "جاذبه " و "قم" داراي "دافعه" باشد!گرچه "مشهد" خوش آب و هواست ولي به دليل اينكه در آخرين منطقة شرقي مملكت واقع شده است، مسافرت از ديگر نقاط كشور به آن قدري مشكل است؛ ولي "قم" در مركز ايران قرار دارد و مركزيت آن به گونه ايست كه اغلب راههاي دروني ايران به شكلي از "قم" مي گذرند.(14)اينهم باز نكته حساس و شگفت انگيزي است كه اگر چه "سكونت" در قم مشكل است، اما "مسافرت به قم" از غالب نقاط ايران سهل تر از "مسافرت به مشهد است"! مي توان گفت بدي آب و هواي قم يك "دور باش طبيعي" است .زيرا كه قم بايست نهايتاً اصلي ترين حوزه علميه شيعه را در برگيرد، و مركز فقه يعني حامل "بدنة حفاظتي وصيانتي اسلام از خطا و باطل" بشود، "حصاري براي حفظ اسلام"...؛ لذا داراي آنگونه وضعيت خاص آب و هوايي است كه جز افرادي كه يك سطح بالايي از خودگذشتگي را دارند حاضر نيستند در اينجا ساكن شوند وليكن مسافرت در حد عبور از "قم" كه موجب انتقال سريع بار فرهنگي است به اين "شهر مركزي" در قرون اخير سهل و ساده بوده است.مجموع همه اينها در آن "جنبه تكويني ولايت" مي گنجد, و در اعماق تفكر الهي شيعي اينگونه درگرگوني هاي طبيعي نيز به "ولايت حق" و "ولايت ولات الهي" برميگردد.