مصاحبه با استاد علي اصغر فقيهي (9)
"دامت بركاته"
س: با تشكر از اين كه وقت عزيزتان را علي رغم كسالت در اختيار ما قرار داديد در رابطه با شأن و موقعيت حضرت فاطمه معصومه و علت برتري ايشان در بين امام زادگان، زيارتنامه و مقلب شدن ايشان به معصومه از محضرتان استفاده كنيم.ج: بسم الله الرحمن الرحيم.در ابتدا بايد بگويم ما خوشحاليم از اين كه در جامعه خانم هايي هستند اهل تحقيق و تفحص، لذا حيف است اين استعدادها در راه نشر علم و تحقيقات علمي به كار نرود.در كتابهاي مستند، مطالب اندكي در مورد حضرت معصومه عليها السلام وجود دارد كه ما زيارت نامه ايشان كه تا چه حد سنديت دارد مسأله قابل بحثي است. آنچه مسلم است كه اين كه حضرت موسي بن جعفر عليه السلام دخترهاي متعددي به نام فاطمه داشتند و حضرت معصومه به عللي افضل از همه آنها بود. در رابطه با سند رواياتي كه قبل يا بعد يا معاصر آن حضرت نقل شده، هيچ تقيقي نكرده ام. در عين حال تحقيق دقيق و عميقي لازم دارد. چون بعض زيارت نامه ها سند معتبر و مطمئني ندارد. اين عباراتي كه در زيارت نامه ها هست در شأن معصومين يا غير معصومين است. زيارت نامه ها روايت نيست، انشائي است كه از طرف اشخاص مطلع براي تجليل از يك معصوم يا شبه معصوم تهيه شده است. در رابطه با لقب حضرت فاطمه معصومه كه از چه زماني اين لقب به ايشان اطلاق شده در اي باره چيزي نمي دانم چون معصوم يعني كسي كه خدا او را از ارتكاب به خاط و گناه حفظ كرده و به اعتقاد شيعه معصومين 14 نفر بيشتر نيستند.منتها چون مقام حضرت معصومه خيلي بالاست و درباره ايشان رواياتي معتبر حتي قبل از تولد امام موسي بن جعفر عليه السلام ، از امام صادق عليه السلام هست كه در قم دفن مي گردد و... نشان مي دهد مقام ايشان در بين امام زادگان و به ويژه در بين امام زادگان زن علي القاعده بالاتر از همه است. حالا بايد ديد اين علو درجه ايشان تا اين حد براي چيست؟ براي اين كه تقواي بيشتري دارند يا اين كه ايشان جزء روايت حديث است يا امر ديگري. علي القاعده مقام معنوي حضرت معصومه در بين زنان بالاتر از همه است به استثناي حضرت زهرا عليها السلام.حتي از حضرت زينب عليها السلام؟
اين را نمي توانم مقايسه كنم. مسلماً حضرت زينب عليها السلام مقام بالايي دارد. فداكاري هايي كرده. در كربلا و... البته من حدس مي زنم مقام حضرت زينب عليها السلام بالاتر است. درباره معصومين و شبه معصومين سخن گفتن به طور قطعي مشكل است. هر چه بگوييم به صورت گمان و احتمال است. درباره آن مطالبي كه جنبه مذهبي دارد هر چه بگوييم بايد مستند باشد. به استناد مسلم و صحيح حدس نمي توانيم بزنيم. بله احتمال اين طور است منتها تفاوتي كه حضرت معصومه با امام زادگان ديگر دارد اين است كه امام صادق عليه السلام قبل از به دنيا آمدن حضرت از تولد ايشان خبر داده و درباره امام زاده هاي ديگر شايد چنين امتيازي نداشته باشيم. ايشان فرزند بلافصل امام است. معصوم هم هست. البته معصومه اسم است و ايشان جزء معصومين نيست ولي خوب عملاً معصوم بوده چون ارتكاب خطايي يا گناهي از ايشان نيست ولي خوب كسي هم در زندگي اش ثابت شد كه خطا نكرده او هم عملاً معصوم است. اما جزء چهارده معصوم نيست. درباره اين مطلب به طور قطعي صحبت كردن مشكل است. مگر آنهايي كه از روي اسناد ثابت شده كه مسلم و ثابت است.
چه ويژگي خاصي در ايشان وجود داشته كه امام صادق عليه السلام قبل از تولد پدرشان اين خبر را دادند ولي در رابطه با امام زادگان ديگر اين گونه نيست؟
اين سؤالي است كه جوابش مشكل است لااقل من نمي توانم جواب بدهم. چه مصلحتي بوده كه جز خدا و معصومين كس ديگر و بعض افراد خاص علتش را نمي داند. اما يقيناً در خلقت ايشان ، در وجود ايشان و در اعمال ايشان امتيازي است، كه اين درجه به ايشان داده شده است.
در رابطه با معصومين به طور قطع نمي توان سخن گفت مگر اين كه از طرف معصوم درباره فضيلتي از فضائل ايشان يا امتيازات ايشان روايت مستند و قابل قبولي ذكر شده باشد. در آن هنگام مي توان به طور قطع صحبت كرد. در استناد از كتاب هاي تاريخي هم بايد دقت كرد. چون هر چيزي كه به عنوان سند قرار مي گيرد، نمي شود بگوييم سند مطمئني است. چون درباره سنجش اسناد دو علم داريم. علم رجال و علم داريه. مطالب و روايات با اين دو علم سنجيده مي شود كه يكي ثفه، عدل و امامي بودن يا نبودن راويان و ارتباط هر طبقه با طبقه ديگر را بررسي مي كند كه اگر همه افرادي كه در سلسله حديث قرار مي گيرند عادل امامي باشند بايد اين حديثي را قبول كرد و به نظر شيعه اين نوع نقل روايت از معتبرترين و مستند ترين نقل ها است. ولي اگر در بين سلسله حديث يكي حذف شده باشد و يا يك نفر شيعه و يا عادل نباشد در دسته هاي ديگر قرار مي گيرد كه در علم رجال در رابطه با آن بحث شده است ـ گرچه در بني روايت، زنان راوي هم وجود دارند ولي از باب اكثريت به آن علم الرجال مي گويند و ديگر علم درايه است كه در رابطه با صحيح يا حسن بودن خود روايت صحبت مي كند و هر روايت را در طبقه خاصي قرار مي دهد.
آيا آمدن حضرت به قم صرفاً يك مسافرتي براي ديدار برادر بوده و يا اهداف بلندتري مد نظر ايشان بود. آيا مي توان ادعا كرد مي خواستند حركتي براي مبارزه با حاكمان وقت و گسترش تشيع در عالم و تجمع تشيع در قم انجام دهند. به نظر شما انگيزه حركت و علت هجرتشان چه بوده است؟
آن طور كه در كتاب ها آمده است، چون حضرت امام رضا عليه السلام توقفش در خراسان طول كشيد و حضرت معصومه عليها السلام نسبت به حضرت رضا عليه السلام علاقه خاصي داشت به موجب اين علاقه براي ديدار برادر هجرت كرد. البته در ا، زمان قم سر راه نبوده است و كساني كه مي خواستند از شبه جزيره عربستان به خراسان بيايند از همدان و ساوه و ري مي رفتند و به ندرت از قم عبور مي كردند. چون راه آن روز مثل امروز از قم عبور نمي كرد از مدينه و همدان به ساوه مي آمدند و راه ساوه هم به قم نمي خورد بلكه مستقيم راهي به طرف ري داشت. علت اين كه حضرت معصومه به قم آمد اين است كه ايشان در ساوه مريض شد و مدتي طول كشيد و مأيوس شدند از اين كه بتوانند به خراسان بروند. ايشان مي دانستند كه در نزديك ساوه شهري است به نام قم كه مرمانش شيعه هستند. در آن زمان مردم ساوه و عموم شهرهاي ايران، شيعه نبودند. فقط دو يا سه شهر شيعه نشين وجود داشت. سؤال كردند كه از اين جا تا قم چند فرسخ است سپس فرمود مرا به قم ببريد. حضرت را در حالي كه بيمار بود به قم آوردند. 10 يا 12 روز هم در اين جا بود و از دنيا رحلت فرمود. سادات بزرگ علاقه مردم قم را به اهل بيت مي دانستند و دفن ايشان در قم افتخاري است الي الابد براي قم. اين سعادت قمي ها بود كه ايشان براي ديدار برادر به ايران بيايند و بعد در قم دفن شوند. امتياز قم اين است كه اسلام از همان ابتدا با مذهب تشيع وارد قم شد. هيچ گاه مذهب تسنن در اين شهر نفوذ پيدا نكرد و اين امتياز براي هيچ شهري در ايران نيست.تا زمان صفويه مذهبي كه در ايران رسمي بود و همه پيرو آن بودند تسنن بود . پس از اين كه قدرت صفويه همه ايران را گرفت مذهب تشيع را مذهب رسمي قرار دادند. جمله اي است كه نمي دانم از معصوم است اي كس ديگر: "الناس علي دين ملوكهم" هر ديني كه حكومت كرد مردم تابع آن هستند. البته آن كسي كه ايمانش عمق دارد به دنبال حقيقت مي رود. كسي كه تاريخ قم را مي نويسد ـ كه هنوز تاريخ قم آن طوري كه بايد نوشته نشده ـ بايد از موضوع تشيع شروع كند. مگر اين كه بخواهد به بررسي قم پيش از اسلام بپردازد كه مسأله ديگري است. ولي سخن ما از شهرمان بعد از اسلام است. حالا چطور شد كه قمي ها از اول شيعه بودند. علتش اين است كه دين اسلام به وسيله اشعري ها وارد قم شد. اشعري ها هم از زمان جاهليت قبيله بزرگي بودند و بعد از اسلام اينها تابع تشيع بودند. قمي ها هم قبلاً مثل ديگر مردم زرتشتي بودند. بعد به علتي كه در كتاب هاي تاريخ هست اشعريون مجبور شدند به قم بيايند. ابتدا به ساوه رفتند و بعد به قم آمدند و آنها مذهب تشيع را وارد قم كردند. پس از آن قمي ها به عنوان اتباع ائمه دوازدگانه شناخته شدند چون در واقع پايه گذار مذهب تشيع از نظر اخبار و احاديث حضرت صادق عليه السلام بودند. قمي ها اسلام را به مذهب تشيع پذيرفتند. هيچ زماني مردم قم تابع مذاهب ديگر نبودند. براي قم امتيازي است. در زماني جز مردم قم كس ديگري در ايران تابع مذهب تشيع نبود. اين شيوع تشيع در زمان صفويه است."والسلام"