الْعَليمُ).(626)و اگـر آنـان پـيـشـنـهـاد صـلح كـردنـد، بـه آن تـمـايـل نـشـان ده و بـر خـدا توكّل كن ، كه او
شنوا وداناست .امير مؤ منان (ع )به مالك اشتر مى فرمايد:(وَ لا تـَدْفـَعَنَّ صُلْحاً دَعاكَ اِلَيْهِ عَدُوُّكَ وَ لِلّهِ فيهِ رِضًى فَاِنَّ فِى
الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِكَ وَ راحَةً مِنْ همُومِكَ وَ اَمْناً لِبِلادِكَ).(627)هرگز صلحى را كه از جانب دشمن پيشنهاد مى شود و رضاى خدا در آن است ، ردمكن كه در صلح ، براى سپاهت
آسايش و تجديد نيرو و براى خودت آرامش از همّ و غم ها و براى ملّت امنيت است .صـلح حـديـبـيـه در تـاريـخ اسـلام ، كـه منشاء بركاتى بسيار گشت ، از نوع صلحى بود كه پيامبر(ص )با
مشركان امضا كرد.
شرايط هدنه
قـرارداد هـدنـه ، داراى شـرايـطـى اسـت كـه بـا وجـود آن هـا، قرارداد منعقد مى شود. اين شرايطعبارتند از:1 ـ امام به مالك اشتر مى فرمايد كه صلحى را بپذير كه در آن رضايت خدا باشد (وَ لِلّهِ فيهِ رِضًى )؛
يعنى به مصلحت اسلام و مسلمانان باشد و مفسده اى براى حكومت اسلامى نداشته باشد تا موجب خرسندى
خداوند گردد.2 ـ اميد تشرّف كفّار به دين اسلام برود..(628)3 ـ حفظ كيان اسلام و تماميت ارضى دارالاسلام منظور باشد.4 ـ بـه دليـل قـدرت دشـمن و ضعف نيروى مسلمانان ، ادامه جنگ به نفع اسلام و مسلمانان نباشد؛ چنان كه
محقّق حلّى مى گويد:مهادنه جايز است در صورتى كه متضمن مصالح مسلمانان باشد، يا نيروى مسلمانان اندك باشد و يـا امـيـد
اسلام آوردن كفّار برود در صورتى كه به آنان مهلت داده شود. ولى هنگامى كه اين عوامل برطرف شوند و
مسلمانان قدرت يابند، ديگر ادامه آتش بس مجاز نيست ..(629)پس از هدنه بايد كاملا مراقب و مواظب دشمن بود كه از شرايط پيش آمده سپاه اسلام را غافلگير نسازد،
چنان كه امام على (ع ) به مالك اشتر نسبت به اين گونه صلح و آتش بس هشدار مى دهد:(وَ لكـِنَّ الْحَذَرَ كُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّكَ بَعْدَ صُلْحِهِ فَاِنَّ الْعَدُوَّ
رُبَّما قارَبَ لَيَتَغَفَّلَ فَخُذْ بِالْحَزْمِ وَاتَّهِمْ فى ذلِكَ حُسْنَ الظَّنِّ).(630)و لكـن پـرهيز پرهيز! از دشمنت پس از بستن پيمان صلح ، سخت پرهيز كن ؛ چرا كه دشمن گاه نزديك مى شود تا
غافلگير سازد. پس ، دورانديش باش و در اين موارد روح خوش بينى و حسن ظنّ را كنار بگذار.مـرجـع تـشـخـيـص شـرايـط و مـصـلحـت انـديشى درباره درست بودن يا نبودن هدنه ، امام و رهبر
مسلمانان و در زمان غيبت كبرا، ولىّ فقيه جامع الشرائط است ..(631)قـرارداد هـدنـه ، بـايـد بـه امـضـاى حـاكـم اسلامى برسد و همچنين اعلان آتش بس از ناحيه وى صورت
پذيرد؛ زيرا تصميم گيرى در جنگ و صلح برعهده اوست . علامه حلّى مى نويسد:بـسـتـن پـيـمـان صـلح بـراى امـام بـه اتـفـاق عـلمـا مجاز است ؛ زيرا تصميم گيرى در امور جنگ
موكول به اوست ..(632)كاشف الغطاء مى نويسد:بـراى غـيـر امام يا نايب خاص يا عام و يا اولو الامر، اعلان آتش بس مجاز نيست ؛ زيرا مسؤ وليت جنگ به
دست غير امام نيست ..(633)