11 اعرابى و رسول اكرم - داستان راستان جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان راستان - جلد 1

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

11 اعرابى و رسول اكرم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عربى بيابانى و وحشى، وارد مدينه شد و يكسره به مسجد آمد تا مگر از رسول خدا سيم و زرى بگيرد. هنگامى وارد شد كه رسول اكرم در ميان انبوه اصحاب و ياران خود بود. حاجت خويش را اظهار كرد و عطايى خواست. رسول اكرم چيزى به او داد، ولى او قانع نشد و آن را كم شمرد، به علاوه سخن درشت و ناهموارى بر زبان آورد و نسبت به رسول خدا جسارت كرد. اصحاب و ياران،سخت در خشم شدند و چيزى نمانده بود كه آزارى به او برسانند، ولى رسول خدا مانع شد.

رسول اكرم بعدا اعرابى را با خود به خانه برد و مقدار ديگرى به او كمك كرد، ضمنا اعرابى از نزديك مشاهده كرد كه وضع رسول اكرم به وضع رؤسا و حكامى كه تا كنون ديده شباهت ندارد و زر و خواسته اى در آنجا جمع نشده.

اعرابى اظهار رضايت كرد و كلمه اى تشكرآميز بر زبان راند. در اين وقت رسول اكرم به او فرمود: «تو ديروز سخن درشت و ناهموارى بر زبان راندى كه موجب خشم اصحاب و يارن من شد. من مىترسم از ناحيه آنها به تو گزندى برسد، ولى اكنون در حضور من اين جمله تشكرآميز را گفتى، آيا ممكن است همين جمله را در حضور جمعيت بگويى تا خشم و ناراحتى كه آنان نسبت به تو دارند از بين برود؟»

اعرابى گفت: «مانعى ندارد».

روز ديگر اعرابى به مسجد آمد، در حالى كه همه جمع بودند، رسول اكرم روبه جمعيت كرد و فرمود: «اين مرد اظهار مىدارد كه از ما راضى شده آيا چنين است؟»

اعرابى گفت: «چنين است» و همان جمله تشكرآميز كه در خلوت گفته بود تكرار كرد. اصحاب و ياران رسول خدا خنديدند.

در اين هنگام رسول خدا رو به جمعيت كرد و فرمود:

«مثل من و اين گونه افراد، مثل همان مردى است كه شترش رميده بود و فرار مىكرد، مردم به خيال اينكه به صاحب شتر كمك بدهند فرياد كردند و به دنبال شتر دويدند. آن شتر بيشتر رَم كرد و فرارى تر شد. صاحب شتر، مردم را بانگ زد و گفت: خواهش مىكنم كسى به شتر من كارى نداشته باشد، من خودم بهتر مىدانم كه از چه راه شتر خويش را رام كنم».

همينكه مردم را از تعقيب بازداشت، رفت و يك مشت علف برداشت وآرام آرام از جلو شتر بيرون آمد، بدون آنكه نعره اى بزند و فريادى بكشد و بدود، تدريجا در حالى كه علف را نشان مىداد جلو آمد. بعد با كمال سهولت، مهار شتر خويش را در دست گرفت و روان شد.

«اگر ديروز من شما را آزاد گذاشته بودم، حتما اين اعرابى بدبخت به دست شما كشته شده بود و در چه حالى بدى كشته شده بود، در حال كفر و بت پرستى ولى مانع دخالت شما شدم و خودم با نرمى و ملايمت او را رام كردم»(12).

/ 128