58 آخرين سخن - داستان راستان جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان راستان - جلد 1

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

58 آخرين سخن

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

تا چشم ام حميده، مادر امام كاظم عليه السلام به ابوبصير كه براى تسليت گفتن به او به مناسبت وفات شوهر بزرگوارش امام صادق آمده بود افتاده اشكهايش جارى شد. ابوبصير نيزلختى گريست. همين كه گريه ام حميده ايستاد به ابوبصير گفت:

«تو در ساعت احتضار امام حاضر نبودى، قضيه عجيبى اتفاق افتاد».

ابوبصير پرسيد: چه قضيه اى

گفت: «لحظات آخر زندگى امام بود، امام دقايق آخر عمر خود را طى مىكرد. پلكها روى هم افتاده بود. ناگهان امام پلكها را از روى هم برداشت و فرمود: «همين الا ن جميع افراد خويشاوندان مرا حاضر كنيد». مطلب عجيبى بود. در اين وقت امام همچو دستورى داده بود. ما هم همت كرديم و همه را جمع كرديم. كسى از خويشان و نزديكان امام باقى نمانده كه آنجا حاضر نشده باشد. همه منتظر و آماده كه امام در اين لحظه حساس، مىخواهد چه بكند و چه بگويد؟

امام، همينكه همه را حاضر ديد، جمعيت را مخاطب قرار داده فرمود: «شفاعت ما هرگز نصيب كسانى كه نماز را سبك مىشمارند نخواهد شد»(73).

/ 128