16 على و عاصم - داستان راستان جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان راستان - جلد 1

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

16 على و عاصم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

على عليه السلام بعد از خاتمه جنگ جمل (25) وارد شهر بصره شد. در خلال ايامى كه در بصره بود، روزى به عيادت يكى از يارانش، به نام «علاء بن زياد حارثى» رفت. اين مرد، خانه مجلل و وسيعى داشت. على همينكه آن خانه را با آن عظمت و وسعت ديد، به او گفت: «اين خانه به اين وسعت، به چه كار تو در دنيا مىخورد، در صورتى كه به خانه وسيعى در آخرت محتاجترى! ولى اگر بخواهى مىتوانى كه همين خانه وسيع دنيا را وسيله اى براى رسيدن به خانه وسيع آخرت قرار دهى به اينكه در اين خانه از مهمان، پذيرايى كنى، صله رحم نمايى، حقوق مسلمانان را در اين خانه ظاهر و آشكارا كنى، اين خانه را وسيله زنده ساختن و آشكار نمودن حقوق قرار دهى و از انحصار مطامع شخصى و استفاده فردى خارج نمايى».

علاء: يا اميرالمؤمنين! من از برادرم عاصم پيش تو شكايت دارم

«چه شكايتى دارى؟».

تارك دنيا شده، جامه كهنه پوشيده، گوشه گير و منزوى شده همه چيز و همه كس را رها كرده.

«او را حاضر كنيد!».

عاصم را احضار كردند و آوردند. على عليه السلام به او رو كرد و فرمود: «اى دشمن جان خود! شيطان عقل تو را ربوده است، چرا به زن و فرزند خويش رحم نكردى آيا تو خيال مىكنى كه خدايى كه نعمتهاى پاكيزه دنيا را براى تو حلال و روا ساخته ناراضى مىشود از اينكه تو از آنها بهره ببرى تو در نزد خدا كوچكتر از اين هستى».

عاصم: يا اميرالمؤمنين! تو خودت هم كه مثل من هستى، تو هم كه به خود سختى مىدهى و در زندگى بر خود سخت مىگيرى، تو هم كه جامه نرم نمى پوشى و غذاى لذيذ نمى خورى، بنابراين من همان كار را مىكنم كه تو مىكنى و از همان راه مىروم كه تو مىروى.

اشتباه مىكنى، من با تو فرق دارم، من سمتى دارم كه تو ندارى، من در لباس پيشوايى و حكومتم، وظيفه حاكم و پيشوا وظيفه ديگرى است خداوند بر پيشوايان عادل فرض كرده كه ضعيفترين طبقات ملت خود را مقياس زندگى شخصى خود قرار دهند. و آن طورى زندگى كنند كه تهيدست ترين مردم زندگى مىكنند تا سختى فقر و تهيدستى به آن طبقه اثر نكند، بنابراين، من وظيفه اى دارم و تو وظيفه اى»(26).

/ 128