31 درخت خرما - داستان راستان جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان راستان - جلد 1

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

31 درخت خرما

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

سمرة بن جندب، يك اصله درخت خرما در باغ يكى از نصارا داشت. خانه مسكونى مرد انصارى كه زن و بچه اش در آن جا به سر مىبردند. هماندم در باغ بود. سمره گاهى مىآمد و از نخله خود خبر مىگرفت، يا از آن خرما مىچيد. و البته طبق قانون اسلام، «حق» داشت كه در آن خانه رفت و آمد نمايد و به درخت خود رسيدگى كند.

سمره هر وقت كه مىخواست برود از درخت خود خبر بگيرد، بى اعتنا و سرزده داخل خانه مىشد و ضمنا چشم چرانى مىكرد.

صاحبخانه از او خواهش كرد كه هر وقت مىخواهد داخل شود، سرزده وارد نشود. او قبول نكرد. ناچار صاحبخانه به رسول اكرم شكايت كرد و گفت: اين مرد سرزده داخل خانه من مىشود، شما به او بگوييد بدون اطلاع و سرزده وارد نشود تا خانواده من قبلاً مطلع باشند و خود را از چشم چرانى او حفظ كنند.

رسول اكرم، سمره را خواست و به او فرمود: «فلانى از تو شكايت دارد، مىگويد تو بدون اطلاع وارد خانه او مىشوى و قهرا خانواده او را در حالى مىبينى كه او دوست ندارد. بعد از اين اجازه بگير و بدون اطلاع و اجازه داخل نشو»، سمره تمكين نكرد.

فرمود: «پس درخت را بفروش»، سمره حاضر نشد. رسول اكرم قيمت را بالا برد، باز هم حاضر نشد. بالاتر برد، باز هم حاضر نشد، فرمود: «اگر اين كار را بكنى، در بهشت براى تو درختى خواهد بود»

باز هم تسليم نشد. پاها را به يك كفش كرده بود كه نه از درخت خودم صرف نظر مىكنم و نه حاضرم هنگام ورود به باغ از صاحب باغ اجازه بگيرم.

در اين وقت رسول اكرم فرمود: «تو مردى زيان رسان و سختگيرى و در دين اسلام زيان رساندن و تنگ گرفتن وجود ندارد»(42). بعد رو كرد به مرد انصارى و فرمود: «برو درخت خرما را از زمين درآور و بينداز جلو سمره».

رفتند و اين كار را كردند. آنگاه رسول اكرم به سمره فرمود: «حالا برو درختت را هرجا كه دلت مىخواهد بكار»(43).

/ 128