امام و رد پيشنهادهاى نظامى
در فصل سابق از حقيقتى مهم سخن گفتيم و آن اين بود كه تحقق يافتن پيروزى قاطعامام(ع)،مرهون نجات يافتن عمل دگرگونسازى او در زمينه بنا كردن توده هايى بود كه به
رهبرى معصومانه و پر ايمان وى ارتباط داشت وهمچنين به نظريه وى در حكومت مرتبط
مى گرديد.در همان هنگام اين حقيقت كه ميگويد:انديشه استيلاى مسلحانه سياسى قضيه اى
بود كه اگر هم شكست آن محرز نبود،با اينهمه نتايج آن تضمين شده نبود،بعيد ميدانستيم.ازين رو امام حاضر نشد حتى يك لحظه در چنان كشمكشى داخل شود.در پرتو اين حقيقت مى توان به تفسير باز گفت كه چرا امام(ع)از چنين پيشنهادنظامى خود
دارى كرد و به علت عواملى كه در جنبش او وجود داشت حاضرنشد سازش سياسى كند،نيز
حاضر نشد از ديگران استفاده ماكياولى نمايدو الا دست كم برنامه اى كه امام براى مرحله
عمل تنظيم كرده بود كه با وضع اجتماعى و زيستى امت هماهنگ شود و با واقعيت عمل
دگرگونسازى وسرنوشت سازى ارتباط داشته باشد،تحريف و دستكارى ميشد.پس برنامه هاى امامان عليهم السلام در عهده دار شدن دگرگونسازى اجتماعى هيچگاه برنامه
ماجرا جويانه نبوده است كه به ميل خاطر و از روى بلند پروازى تنظيم شده باشد.بلكه همه
برنامه هاى دگرگونسازى آنان برپايه هاى علمى و موضوعى واضح بنا شده بود.امورى كه براى امام(ع)امكان داشت و اوضاع فكرى و سياسى عموم كه او را وا داشت تا همه
پيشنهادهاى نظامى و مسلحانه و سازشهاى سياسى را رد كند،به كار امام از درون ضربه مى زد،
و حركت او را هر وقت اراده ميكردند در نطفه خفه مينمودند بخصوص كه آغاز كارش بود.عباسيان وقتى موفق شدند تا نظام حكومت اموى را زيرو رو كنند كه شعار«رضا از آل
محمد»را ندا در دادند و از آن استفاده ماكياولى كردند تاعواطف علويان و پايگاههاى مردمى
آن را جذب كنند،و آن به اين اعتباربود كه از طرفى اهل بيت نمودار قويترين حزب بودند كه
با سياست امويان معارضه داشت و از طرف ديگر مساله عدالت اجتماعى را بر عهده گرفته
بودند (24)
«و هيچگاه به امويان كه حكومت را غصب كرده بودند تسليم نشدند و اظهاراخلاص و
مهرشان به «آل محمد»(ص)و پيوندشان با آنان فقط تبليغات بودتا عاطفه مردم را بخود جلب
كنند» (25) .«چنانكه مبلغان عباسيان كه ميكوشيدندهمه شيعيان علوى را به صفوف خود جلب
كنند،قصد اصلى خود را آشكار كردندو آن واژگون ساختن حكومت اموى بود.اما كوشش خود
را براى بدست آوردن خلافت پنهان داشتند و از هر گونه تظاهرى كه حكايت كند براى
گرفتن مقام علويان قيام كرده اند،خوددارى ورزيدند بلكه چنين ميگفتند كه به خونخواهى
شهيدان علوى قيام كرده اند.«در آغاز شايسته چنان است كه به اين نكته اشارت كنيم كه خاندان عباسيان اصول تبليغ
دعوت را پايه گذارى نكردند و بذر آنرا نكاشتند بلكه فقط شرايط بود كه آن خاندان را به سوى
رهبرى يك نظام سرى و استوار سوق داد و همه دستگاهها و مبلغان آنها آماده اين كار بودند.
پس ميوه هائى راچيدند كه عموزادگان علوى شان كاشته بودند و بر امواج عظيم انقلاب
سوارشدند و از كسانى كه سختترين محنت را تحمل كردند تا آن نظام سرى استواررا بوجود
آوردند،روى گرداندند (26) .