امام(ع)و مطالبه زمامدارى
پس از آن كه امام(ع)،مسئوليت امامت را بعهده گرفت،همه توانائى خود را در آن دوره درتوسعه دادن پايگاههاى مردمى خود صرف كرد.اما رشد و گسترش آن پايگاهها و همدلى آنان با كار امام(ع)به اين معنى نبود كه او(ع)زمام
كارها را به دست گرفته باشد.با وجود همه آن پيشرفتها و افزايش پايگاههاى مردمى،امام(ع)
بخوبى ميدانست و اوضاع و احوال اجتماعى و موضوعى نشان ميداد كه جنبش امام(ع)در
سطحى نيست كه حكومت را به دست گيرد.زيرا حكومتى كه امام مى خواست غير از حكومتى
بود كه داراى آن پايگاههاى مردمى بود.يا به بيان روشن تر،آن پايگاهها كه در جهان اسلام وجود داشت امام رضا(ع)را آماده ميساخت
كه زمام حكومت را در سطحى بدست گيرد كه هر طالب حكومتى،خريدار و خواستار آن نبود.
يعنى اين امكان براى او فراهم نبود كه زمام حكومت را به نحوى كه منصور يا مامون داشتند،
بدست گيرد.البته چنين امكانى وجود داشت كه امام(ع)به آن نوع حكومت رسد،زيرا پايگاههاى
گسترده اى كه او داشت ازو پشتيبانى ميكردند و او را تاييدمى نمودند.اما نظير اين پايگاهها به
اين درد نمى خورد كه پايه حكومت امام(ع)گردد.چه،پيوند آن با امام(ع)پيوند فكرى پيچيده
و عمومى بود و ازقهرمانى عاطفى نشان داشت.اين همان احساسهاى آتشين بود كه روزگارى،پايگاه و اساسى بود كه بنى عباس بر آن تكيه
كردند و براى رسيدن به حكومت بر امواج آن عواطف سوار شدند.اما طبيعت آن پايگاهها و مانندهاى آن به درد آن نميخورد كه راه رابراى حكومت او(ع)و در
دست گرفتن قدرت سياسى،براى او هموار سازد.ازين روى مى بينيم كه بيشتر قيامهائى كه مسلمانان و پيروان با اخلاص،با نظريه امامت
على(ع)بر پا كردند،بيشتر اوقات در تناقضها و اختلافهاى داخلى نابود ميشد.حتى از طرف
پايگاههاى خود غرقه در گرفتارى دست و پامى زدند و غالبا انشعاب ميكردند و از يكديگر جدا
ميشدند و احيانا با يكديگردر جنگ و ستيز بودند.