روش اسلامى كه لازمه كارهاى اجتماعى است
شايد وظيفه اسلام اين بود كه كوشش و همت خود را از لحاظ عملى بيشترمصروف به دعوت
انقلابى در زندگانى انسان كند.آنگاه ذهنيات و عواطف و كردار و گفتار افراد و اجتماعات را
دگرگون سازد.و همانا اين روش اسلامى كه در همه كارهاى فكرى و عملى،لازمه كارهاى
اجتماعى بود نمودارگرديد و شكل هدف نهائى ثابتى به خود گرفت و آن شكل ثابت عبارت
بوداز وجوب دعوت به اسلام و وجوب امر به معروف و نهى از منكر و واجب بودن جهاد به
منظور پشتيبانى از مجتمع اسلامى يا گسترش دادن دائره آن.
اما اگر چه خط و روش اسلامى كه از گذرگاه نسلهاى مسلمان در طول تاريخ در كارهاى
اجتماعى اتخاذ گرديد ثابت بود اما روش اجراى آن بنابر پيشرفتهائى كه در زندگانى انسان
پديد مى آمد،همچنين بنا به وضع افراد،و بنابه عوامل اجتماعى كه در برگيرنده عامل
نخستينى بود
كه ميخواست مسلمان كامل تربيت كند،تابع عامل نرمش بود.به علاوه نكته اى
كه گفتن آن در اينجا بايسته است اين است كه اين دگرگونى در نهاد روشهاى عملى اجتماعى
كه شريعت اسلام به عهده گرفته بود و وظيفه خود ميدانست،آغاز آن دعوت به اسلام از
گذرگاه امر بمعروف و نهى از منكر بود كه به جهاد و غيره منتهى ميگرديداين گوناگونى در
نهاد خطوط عملى اجتماعى و در طبيعت وظايفى بود كه هربرنامه اى،انجام آنرا به عهده
مى گرفت و در پى گسترش دائره اى بود كه در همان گذرگاه امتداد مى يافت و آن مسائل را در
بر ميگرفت.
ازين روى مفهوم دعوت به اسلام وظيفه اى بود بيرون از جامعه اسلامى.
پس،از خلال اين مفهوم،دعوت به اسلام به مردمى مربوط ميشد كه دعوت به آنان نرسيده و
ابلاغ نشده بود.
اما بايستى آنان را به قبول اسلام راضى ميكردند و دستشان را ميگرفتند ووارد حوزه
ايمانيان مى نمودند.
امر بمعروف و نهى از منكر،به اعتبار اسلامى،پاسدار امنيتى بود كه وظيفه تصحيح انحرافها و
تجاوز از خلافها و از منهيات را بر عهده داشت و بايدفضيلتها و صفات مثبت را در چهار چوب
اجتماع اسلامى رسوخ ميداد و پاى برجا مى ساخت (14) .اما جهاد،دفاع مادى از سراسر اجتماع
اسلام را بر عهده داشت و موظف بود با قدرتهاى كفر و سركش در روى زمين مقابله كند
تابراى دعوت اسلام راه را هموار سازد و وظايف تاريخى خود را در چهار چوب مجتمع هاى
بشرى روياروى قرار دهد (15) .
باين ترتيب مى بينيم مفاهيم و خطوط فكرى عملى كه به عمل اجتماع پيوسته است چيست
و مى بينيم كه آن مفاهيم از نظر روش،گوناگونى ندارد.
بلكه مانند برنامه هاى عملى است كه هر يك را چهارچوبى و مسئوليتهائى وبعدهائى است.
خلاصه از جهت روش مختلف نيست بلكه از ديدگاه برنامه عملى اختلاف دارد و براى هر يك
منطقه اى و ابعادى و نوع ماموريتى و اندازه مسئوليتى بوده است.اما اجرا و شكل آنها با
يكديگر تفاوت دارد و نحوه نفوذ آن بنا به شرايط اجتماعى و دشواريها و پيچيدگيهاى آن و
شرايط تمدن آن اجتماع،و بنا به شرايط تحصيلى و فكرى و بر مبناى ذهنيات عناصرى
كه اجتماع را ميسازد متناسب بود.
اين پايه كسى كه ادعاى مسلمانى ميكرد،وقتى برنامه تغيير دادن و دگرگون ساختن بر
عهده اش واگذار ميگرديد و مكلف به انجام دادن آن ميشد بايدواقعيت خارجى جامعه را كه در
آن زيست ميكرد از نظر ميگذرانيد و رشدفكرى و عقلى و نفسانى امت را ملاحظه ميكرد تا
روشى را كه در آنجا براى عمل كردن برمى گزيد از نظر نوع و شكل يكى نباشد و بنا به
اختلاف واقعيت محيطى كه در آن زندگى ميكرد و بنا به خصوصيات دعوت و دين در آن
اجتماع،روش او تحول داشته باشد.
چه،بسى آشكار بود كه دعوت به اسلام بين بيسواد و باسواد مساوى نبود.
اگر كسى در دعوت ميان اندو تفاوت نگذارد موفق نميگردد.در طبيعت شيوه اى كه براى
منتقل ساختن فكر و بازگو كردن آن بايد پيروى ميكردند بايد به تفاوت آنان توجه ميداشتند (16) .
خرد اقتضا دارد كه كسيكه داعيه خود را تبليغ ميكند در برخى موقعيتها روش حماسى اتخاذ
كند و در موقعيتى ديگر روش آرام و سنگين برگزيند.گاهى عقل و شعور ايجاب ميكند كه
مساله اى براى مخاطب به تفصيل بيان شودو هنگام ديگر بايسته چنان است كه فقط خطوط
كلى مساله گفته آيد.
يك اجتماع تنها به كارتر ميمى و اصلاحى نياز دارد و اجتماعى ديگر به كارانقلابى،و بايد
بكلى آن را زير و رو كرد.بارى،اصل قانونگذارى براى مساله اختلاف روشها كه افراد معتقد و
مكتبى بخواهند عمل كنند و برنامه دگرگون ساختن را صورت تحقق بخشند،قول خداى
تعالى است كه مى فرمايد:
ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن.. (17) .
كلمه حكمت كه آيه فوق بدان اشارت ميكند جز اين نيست كه قبلا طرح آنرا گفتيم و آن
دگرگونى روشها بنا به اوضاع و احوال و وضع اجتماعى و موقعيت افراد و اجتماعات و
پيچيدگيهاى آن است.