حسين(ع)و فرار مردم از همراهى با او - زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازده گانه (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازده گانه (ع) - نسخه متنی

عادل ادیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حسين(ع)و فرار مردم از همراهى با او

شمه اى از كوششهائى را كه حاوى پند و اندرز بود و در برابر امام حسين و قيام او بعمل
مى آمد و بر سبيل نصيحت،او را از روبرو شدن و جنگيدن باانحراف بر حذر ميداشتند گفتيم.
بايد دانست كسانى كه اينگونه سخنان ميگفتندو او را در مقابل انحرافات به سكوت و نرمش
دعوت ميكردند،تنها بعضى از عوام مسلمانان نبودند بلكه از سوى بزرگان امت،حتى از طرف
بعضى ازنزديكان و خويشان نيز درين مورد با او گفتگو ميشد.

اين سخنان نصيحت آميز همه تعبيرى روشن ازين واقعيت بود كه بنيادروانى و اخلاقى درهم
فرو ريخته و ويران شده بود و اين ويرانى شامل رهبران مسلمانان و بزرگان آنان و توده مردم
شده بود كه با اخلاق و روشى كه بطوروحشتناك درهم ريخته بود زندگانى ميكردند.امام(ع)
پى برد كه يگانه درمان آن حالت بيمار گونه كه در مجتمع مسلمانان مورد قبول واقع شده بود
اراده و فعاليت اوست،و سرعت در بذل جان.و بايد با كمى عده و نداشتن يارو ياور،عزم آن كند
كه به قصد قربانى شدن خروج نمايد.

«هان كه من با خاندان خود،با اندك بودن عده و نداشتن يار و ياور،افتان و خيزان به سوى
دشمن روانه شده ام ».

مقتضى چنين بود كه به نسبت عمق بيمارى در روان امت،فداكارى نيزعميق باشد.

ديرى نگذشت كه اخلاق هزيمت و فرار در دست كسانى كه آن روحيه رابوجود آوردند،
بصورت نيروئى عظيم درآمد تا با آن نيرو مردم را به اين خصلت عادت دهند كه بيكديگر يارى
نكنند و اين صفت را در مردم استمرار دهند وتوسعه بخشند.در آن روزگار تفكر در كارهاى
مسلمانان را شتابزدگى و كم تاملى محسوب مى نمودند و همت گماشتن براى از ميان بردن
بدبختيها و مصيبتهاى جهان اسلام و مسلمانان را نوعى سبكسرى و بيعقلى وانمود ميكردند.

امام(ع)مى خواست آن خلق و خوى را دگرگون سازد و از بنياد و پى بركندو خلق و خوئى در
روح امت بدمد كه با قدرت امت در تحرك و اراده هماهنگ باشد.

دلايل فراوان به رواج اين خلق خوى منفى در دست داريم و مى بينيم كه امام در دشوارترين و
خطرناكترين وقت متعرض اين معنى شد.

حبيب بن مظاهر اسدى از امام رخصت طلبيد تا برود و عشيره خود«بنى اسد»را دعوت كند
تا به قيام بپيوندند و به آنان يارى كنند.نتيجه اين شدكه عشيره مزبور خيانت كردند و در
همان شب نبرد،منطقه را خالى گذاردندو در پى كار خود رفتند.ابن زياد توانست در خلال دو
هفته پس از قتل مسلم بن عقيل،هزاران سپاهى از آنان كه پيوسته در آن هنگام از حاملان
مكتب امام على(ع)و از دوستان او بودند،بسيج كند و در خط تسلط بنى اميه قرار دهد.

مشكل «مسلم بن عقيل »و«هانى »،چيزى ديگر بود و بوضوح بما نشان ميدهد كه اين خلق و
خوئى كه گفتيم،در جامعه مسلمين چه مشكلاتى بوجودآورده بود.

ابن زياد،زان پس كه دانست هانى بن عروة،مسلم بن عقيل را در خانه خود پنهان كرده است و
با او براى خروج بر حكومت بنى اميه،توطئه نموده است،كس نزد هانى فرستاد تا به ديدار او
آيد.هانى تقاضاى او را پذيرفت اما از كار مسلم هيچ آگاهى نداشت و از آن تهمت مبرا بود.ابن
زياددر گفته خود پافشارى كرد و اين بار با پرخاش بسيار گفت:بايد او را به ماتسليم نمائى.اين
بار،هانى با كمال دليرى چهره درهم كشيده و به پاسخ اوگفت:«اگر مسلم در دست منهم باشد
او را تسليم نميكنم ».هانى مى پنداشت كه پايگاهى بس نيرومند در اختيار دارد و دهها هزار تن
پشت سر او هستندو مدافعان اويند و ازو پشتيبانى ميكنند.

/ 173