عرصه مالى - زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازده گانه (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازده گانه (ع) - نسخه متنی

عادل ادیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عرصه مالى



اين مطلب بر دو مساله تكيه داشت.نخست،ثروتهاى نامشروع كه درروزگار عثمان به وجود
آمده بود،دوم،روش برترى نهادن در عطايا.تاآنجا كه امام همه آنچه را كه عثمان از زمينها
بخشيده بود و آنچه از اموال كه به طبقه اشراف هبه كرده بود،مصادره فرمود و آنان را در
پخش اموال به سياست خود آگاه ساخت،چنانكه فرمود:«اى مردم،من يكى از شمايم،هر چه
من داشته باشم شما نيز داريد و هر وظيفه بر عهده شما باشد بر عهده من نيز هست.من شما
را به راه پيامبر مى برم و هر چه را كه او فرمان داده است در دل شما رسوخ ميدهم.جز اينكه
هر قطاع كه عثمان آنرا به ديگران داد وهر مالى كه از مال خدا عطا كرد بايد به بيت المال باز
گردانيده شود.هماناكه هيچ چيز حق را از ميان نمى برد.هر چند مالى بيابم كه با آن زنى را
به همسرى گرفته باشند و كنيزى خريده باشند و مالى كه در شهرها پراكنده باشد،آنها را باز
ميگردانم.در عدل گشايش است و كسى كه حق بر او تنگ باشدستم بر او تنگتر است (2) ».

طبقه توانگر انديشيد كه اگر سر به فرمان امام سپارد بسا كه از گذشته هادر گذرد.آنان وليد
بن عقبه بن ابى معيط را به نزد او(ع)فرستادند.وليد به امام گفت:«اى ابو الحسن تو به همه ما
آسيب رسانيده اى.ما برادران وهمانندان توايم از فرزندان عبد مناف.امروز ما با تو بيعت
ميكنيم اما آنچه درايام عثمان از اموال بيت المال به ما رسيد ضايع نگردد.اگر بخواهى
قاتلان او را بكشى و ما از تو بيمناك گرديم به شام مى پيونديم » (3) .

امام على(ع)،در كمال روشنى،در خطبه اى تصميم خود را مبنى بر اجراى برنامه اى كه آغاز
فرموده بود به تاكيد بيان فرمود و گفت:«درين غنيمت هاكسى بر ديگرى برترى ندارد و
خداوند چگونگى پخش آنرا بيان فرموده است كه آن مال خداست و شما بندگان مسلمان
خدائيد و اين كتاب خدا است وما به آن اقرار داريم و به آن تسليم مى باشيم.پيمان پيامبر نيز
بر عهده ما است.

پس هر كس به آن خرسند نباشد هر چه خواهد كند (4) ».

عرصه ادارى



امام على(ع)سياست ادارى خود را با دو كار عملى كرد:

1-با عزل واليان عثمان كه در شهرها بودند با اين سخن:«اما من محزون ميشوم كه ديوانگان و
بدكاران اين امت زمام كار را بدست گيرند.مال خدارا در ميان خود دست بدست بگردانند و
بندگان خدايرا بنده خود گردانندو با درستكاران بجنگند و با زشتكاران متحد شوند.از اينان
كسانى را مى شناسيم كه در ميان شمايند و خمر مى نوشيده اند و بعضى ديگر را كه حد
خورده اند (5) .

نيز كسانى را كه اسلام نياوردند تا براى آنان رضيحه دادند».

عثمان به كسانى كه حضرت رسول(ص)آنها را از خود دور كرده بود نزديك شد.عموى خود
حكم بن اميه را به مدينه فرستاد حالى كه رسول اكرم(ص)او را طرد فرموده بود و«رانده
رسول الله »ناميده ميشد و عبد الله بن سعد بن ابى سرح را كه رسول اكرم خون او را هدر
كرده بود والى مصرگردانيد.هم آن سان كه عبد الله بن عاصر را والى بصره كرد و او در
آنجاحوادثى بر پاى كرد و در آنزمان مردم مؤمن عليه او و عثمان كينه ورگرديدند. (6)

2-وا گذاشتن زمامدارى به مردانى از اهل دين و عفت.اين كار از آنروبود كه او ديد بزرگترين
علت شكايات و مهمترين آن چيزى است مخصوص اميران و واليان.پس،او(ع)به اين كار
مبادرت فرمود كه كسانى را كه درسابق به كار گماشته بودند تغيير دهد.پس فرمان داد تا
عثمان بن حنيف والى بصره گردد و سهل بن حنيف والى شام،و قيس بن عباده والى مصر،و
ابو موسى اشعرى والى كوفه.آنروز اين سرزمينها ديارهاى بزرگ بود بسيارى از اشخاص
منجمله مغيرة بن شعبه درباره كسانى كه عثمان آنانرا والى گردانيده بود،با حضرتش گفتگو
كرد و سفارش كرد كه امام آن واليان را در مقام خودنگاه دارد.اما امام از قبول آن سخن خود
دارى كرد و آنها را از كار بركنار ساخت.

درباره طلحه و زبير كه بر كوفه و بصره ولايت داشتند نيز چنين كردو آنها را با ملايمت از كار
بر كنار ساخت.اين رفتار،آندو را واداشت كه امام(ع)را زير فشار گذارند و در دل مردم راجع به
رهبر شك و ترديداندازند و بيعت با او را بشكنند و آشكارا به خونخواهى عثمان برخيزند.
آنهااز ياد برده بودند كه آندو از برانگيزندگان شورش بر عثمان بودند.حتى خواستارآن شدند
كه طرح امر خلافت از نو ميان مسلمانان به شورى واگذار شودو ادعا كردند كه با على(ع)از
روى اكراه بيعت كرده اند.و به همين دليل بيعت خود را صحيح نميدانستند. (7)

موضع امام(ع)راجع به بر كنار ساختن طلحه و زبير از ولايت بصره و كوفه،با وجود كسانى كه
معتقد بودند آندو را نبايد از كار بركنار كرد،نشانه كوتاه نظرى آنان بود و با تحليل مساله
كوتاه نظرى شان واضح ميگردد...

درستى موضع امام(ع)ازين جا معلوم ميشود كه در برابر طلحه و زبيربيش از چهار گونه
موضع گيرى امكان نداشت و مواضع مزبور از حيث عاقبت تاريك تر،و از حيث سلامت دورتر از
سلامت و،از نظر تضمين ضعيف تراز موضعى بود كه امام(ع)به آن رضا در داد (8) .

/ 173