امام حسين(ع)برمى خيزد - زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازده گانه (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازده گانه (ع) - نسخه متنی

عادل ادیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام حسين(ع)برمى خيزد

از آن پس كه امام حسين(ع)بيقين دانست كه مفاهيم مكتب رسالت زيرپرده روشهاى گمراه
كننده دينى كه بنى اميه براى جلوگيرى از سقوط حكومت فاسد خود كشيده بودند،از نظرها
پنهان است،نظر خود را در برابر مردم به مرحله اجرا درآورد.

امام حسين(ع)پس از آنكه دانست،جامعه تحت تاثير اوضاع و احوال زمان و تاثير شديد
تخدير دينى و بيم از سركوبى مادى و تسليم طولانى در برابرفرمانروايان مستبد قرار گرفته
است و ديگر ممكن نيست از راه مناظره و گفتگوو اقناع آنان-كه آخرين چيزى بود كه امكان
تاثير داشت-تغييرى در مردم حاصل شود،با شتاب زمام كار را بدست گرفت و به عمل آغاز
كرد.توضيح آنكه،بطوريكه گفتيم،امت در عصر امام حسن(ع)در رهبرى دچار شك وترديد
شده بود پس صلح روشى بود كه بوسيله آن وثوق و اطمينان برهبرى باز مى گشت.

اما در عصر امام حسين(ع)امت دچار بى ارادگى شده بود و تصميم به مبارزه در او،از بين رفته
بود و روح او خوار شده بود و مردم،مستضعف و ذليل محسوب ميشدند.اما همه مردم دور
بودن خليفه اموى را از اسلام بخوبى فهميده بودند و ميدانستند كه حسين(ع)رهبرى
حقيقى است ليكن اراده آنان براى يارى دادن به او(ع)ناتوان بود.«دلهاشان با حسين اما
شمشيرهاشان بر او بود (6) ».

اين سخن تصوير دقيق و تفسير جامع از جامعه اى بود كه بنى اميه با همه وسائل قدرت،از
قبيل نهب و تبعيد و كشتن،بر آن حكومت ميكردند وسركوبى و جور و ستم بر جامعه حاكم
بود و وسايل گوناگون و مجوزات بسيار براى نشستن و سكوت اختيار كردن وجود داشت (7) .

در وضعى چنين،حسين(ع)پاى فشرد و هفتاد مرد با زنان و كودكان آن امام(ع)با او به
استقامت برخاستند امام(ع)وضع را تشخيص داده بودو ميدانست كه لشگريان عبيد الله زياد
مانع حركت او خواهند شد در اين صورت،پايان كار فرا رسيده بود،امام حسين(ع)ميدانست
كه او ناچار بايد به فداكارى بزرگ و خونينى دست زند (8) و او تنها كسى بود كه مى توانست
چنين فداكارى را بظهور رساند و امت اسلامى را از نو بحركت در آورد.

براى اينكه اراده منهزم امت به جنبش درآيد و وجدانهاى مرده بيدارگردد تنها روش مناسب
اقدام آن امام بود...

او(ع)ميدانست كه جنگ عادلانه او و شهادت مصيبت بارش،چيزى است كه هر فرد مسلمان
را به تجديد نظر كردن و انديشه جدى در زندگانى واقعى خود برخواهد انگيخت و در عين
حال،در مجتمع تيره روزى واقعى و افلاس مجتمع را از ميان مى برد و خطرهاى آينده و بيم
ناشى از آن را زايل ميكند و در ايام حال و مستقبل،با فداكارى منحصر و بى همتاى او،
صدق نظرش آشكار خواهد شد (9) .

پس حسين(ع)با شهادت مصيبت بار خويش،اراده خفته جامعه را كه در زير تاثير اعمال
بدعت آميز و من درآوردى مذهبى قرار گرفته بود،بيدارساخت تا مانند تازيانه اى آتش انگيز،
بر شانه حكمفرمايان فرود آيد و آن نفوس غافل و بيخبر را بيدار سازد تا خويشتن را در پيشگاه
مكتب محاكمه اى آگاهانه كنند و با رهبرى حكيمانه،اراده آنانرا از اضطراب و تشويش و
ترديدفكرى و اوج شك و ترديد برهاند و به اين ترتيب آنان را وا دارد تا در قبال چهار چوب
شريعت اسلامى،موقفى استوار گيرند و در برابر انحراف،موضعى قاطع اتخاذ كنند.

تلاشهائى روياروى انقلاب امام حسين(ع)صورت گرفت و نصيحتهاشد كه با انحراف به نبرد
برنخيزد،در مقابل پافشارى امام(ع)در پهنه انقلاب،گفتگوهاى بسيار صورت گرفت و عده اى
كوشيدند تا حسين(ع)رابا نصيحت از اقدام به هر گونه عمل كه آتش روياروئى با يزيد را بر
افروزد،باز دارند و دليلشان اين بود كه نتايج برخورد و روياروئى احتمالى نظامى،شكست
قطعى است.

اما امام(ع)با بينش آميخته به عصمت خود،هدف خويش را به خوبى مى شناخت و ميدانست
كه با شهادت دردناك خود،در حقيقت پيروز ميگرددو درين فكر نبود كه سود نظامى فورى به
دست مى آيد يا نه.به علاوه آگاه بود كه عده جنگجويانش اندكند و ياران او درين نبرد از بين
ميروند.

اگر كسى بخواهد حسين(ع)را در انقلاب و قيامى كه به آن دست زدبشناسد،بايد هدفهاى او
و نتايج ظاهرا ناموفق او را در كوتاه مدت با توجه به اينكه هدف آن قيام رسيدن به حكومت و
قدرت نبود،مورد بحث قرار دهد.

مدارك فراوانى كه موجود است به روشنى دلالت دارد بر اينكه حسين(ع)

به چگونگى آينده اى كه در انتظارش بود،آگاهى داشت او به كسانى كه او رابه خاموشى و
متاركه اندرز ميگفتند و از مرگ بيم ميدادند،چنين پاسخ ميگفت كه:«همانا كه دست از
زندگى شسته ام و به اجرا در آوردن دستور الهى،تصميم گرفته ام »اينك،برادر امام يعنى محمد
بن على كه از سر اندرز به اوگفت:«اى برادرم تو نزد من محبوبترين مردم و عزيزترين كسى،
من جز به توبه هيچكس چندين نصيحت و غمخوارى ندارم و تو بيش از همه شايسته آنى.

چندان كه مى توانى از بيعت يزيد و از بيعت شهرها منصرف شو». (10)

و او(ع)به محمد،برادرش چنين پاسخ گفت:

«خدا ميخواهد مرا كشته بيند و پرده گيانم را اسير مشاهده فرمايد» (11)

عبد الله بن عمر بن خطاب،از امام حسين(ع)خواست كه در مدينه بماندو او(ع)اين خواهش
را نپذيرفت.عبد الله بن زبير به او گفت:«اگر بخواهى در حجاز بمانى از تو پشتيبانى ميكنيم و
غمخوار توايم و با تو بيعت مى كنيم و اگر نمى خواهى كه در حجاز بيعت گيرى،رخصت ده تا
براى تو بيعت گيريم.

/ 173