امام و موضع او در زمامدارى - زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازده گانه (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازده گانه (ع) - نسخه متنی

عادل ادیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام و موضع او در زمامدارى



پس از كشته شدن عثمان،چشم شورشيان به امام(ع)دوخته شد و ازوخواستند تا زمام
فرمانروائى را بدست گيرد.اما او از قبول خود دارى كرد.

اين خود دارى از اين رو نبود كه در خود نيروى زمامدارى و تحمل تبعات آنرانميديد،خصوصا
پس از آنكه مجتمع اسلامى به سبب سياست واليان عثمان در خلال مدت خلافت او در
شكافى عميق از اختلافهاى اجتماعى و اقتصادى فرو افتاده بودند و ديد كه توجيهات اسلامى
و مفاهيم عظيم آن كه نبى اكرم(ص)

در طول حيات شريف خود به آن عمل مى فرمود،بسيارى از آثار خود را درراهنمائى مردم از
دست داده است و پس از وفات او(ص)،آن مفاهيم تحليل رفته و كم شده است.

«مردم به اين واقعيت رسيدند كه اطمينان خود را به قوه حاكمه كه بر آنان تسلط داشت از
دست بدهند.پس بر اين صدد برآمدند تا براى بدست آوردن حقوق خود و نگاهداشت آن،قيام
كنند.به اين ترتيب،پيوند ميان آنان با رموز معنوى كه مى بايست نمايندگانشان اداره كنند
پاره شده بود.طريقى كه اين فساد را از بين مى برد اين بود كه بمردم بفهمانند،حكومتى پيدا
خواهد شدكه اطمينان آنان را به حكامشان كه از كف رفته بود،به آنان باز ميگرداند.

يعنى كارى ميكنند كه دوباره به صاحب اختياران خود وثوق يابند.اما اين كارنه آسان بود نه
امرى بود كه زود صورت پذيرد.بسيارى از طبقات نو پيدا،اين سخن را نمى پذيرفتند و به
مذاقشان خوش نمى آمد.از اين رو آزاد بودندكه در برابر هر برنامه اصلاحى و كوشش براى
پاكسازى ايستادگى كنند.درآن هنگام،امام(ع)با آگاهى عميق خود از شرايط و اوضاع و
احوال اجتماعى و روانى كه مجتمع اسلامى در آن وقت به آن نياز داشت،نتيجه راميدانست.
خط انقلابى كه كار را بدانجا كشانيده بود به يك عمل انقلابى نيازداشت تا پايه هاى جامعه
اسلامى را از جهت اقتصادى و اجتماعى و سياسى در برگيرد.

ازين رو بود كه امام(ع)خلافت را رد كرد و از پذيرفتن فورى آن باهمه فشار جمهور مردم و
صحابه خوددارى فرمود.او(ع)ميخواست مردم را آزمايش كند و در آن آزمايش كشف كند كه
مردم براى تحمل روش انقلابى در عمل چه اندازه استعداد دارند،تا بعدها چنين نينديشند
كه او آنان را غافلگيرساخته است و از تحرك و هيجان و انگيزه انقلابى شان سوء استفاده كرده
است.

يعنى وقتى دشوارى شرايطى را كه براى از بين بردن فساد،به شورش دست زده بودند،ديدند
از راه باز نمانند (15) از اينرو امام فرمود:

«مرا واگذاريد و از ديگرى التماس اين كار كنيد.ما به كارى روى آورده ايم كه آن را روى و
رنگهاست.دل بر آن كار نمى شكيبد و خرد تحمل آن نمى تواند كرد.همانا كه آفاق را خشم و
كين فرا گرفته است و راه راست دگرگون گرديده است.

بدانيد كه اگر من گفته شما را بپذيرم،با شما چنان كه ميدانم كارخواهم كرد و به گفته
هيچكس و نكوهش هيچ فرد گوش نخواهم داد و اگرمرا واگذاريد،يكى از شمايم و بسا كه
كسى را كه به كار خود ولايت دهيد،فرمان او را شنواتر كس و فرمانبردارتر كس من باشم و
اگر شما را وزيرباشم بهتر كه شما را امير باشم (16) ».

اما مردم پافشارى كردند تا فرمانروائى را بپذيرد.پس او(ع)درخواست آنان را پذيرفت.

/ 173