معاويه كيست؟
پاسخ اين پرسش اين است:او يكى از صحابه رسول الله(ص)بودو يكى از معتمدان خليفه ابوبكر.ابو بكر در اواخر خلافت خود،او را به فرماندهى سپاه سوريه منصوب كرد و پس از ابو بكر،
عمر نيز وى را فرماندهى داد و نسبت به او اطمينان بسيار ابراز داشت بخصوص عمر شخصى
بود كه توده هاى آن سامان او را تقديس ميكردند.بنابر اين معاويه كه از اين نظرگاه به او توجه داريم،نه آن معاويه است كه مردم شام آنروزگار
مى ديدند.معاويه از امام على(ع)مطالبه خون عثمان را ميكرد و امام را بدان متهم مى نمود كه
مردم را براى كشتن عثمان بر انگيخته است.او درباره امام ميگفت:«او قدرت دارد كه قاتلان
عثمان را حد بزند و قصاص كند چرا قاتل را بما نمى سپارد و اگر به اين كار توانائى ندارد درين
صورت در تطبيق شرع با عمل ناتوان است.بنابر اين بايد ازخلافت كناره گيرد تا ديگرى كه
براى خلافت مسلمانان شايسته تر است بيايدو عهده دار خلافت گردد» (1)
اين بود دعوى معاويه بر امام على بن ابى طالب(ع).از مجموع اين شرايط و اوضاع پيچيده،كم كم از اطراف جامعه امام،بذر شك و ترديد پاشيده
شد.آن امام اعظم(ع)كه در راس جامعه مزبوربه نبرد وارد شده بود تا انحراف داخل و خارج
را پاكسازى كند،مى خواست توده ملت خود را آگاه سازد كه اين ميدان،ميدان پيروزى شخصى
نيست و يا مخصوص به او و ميدان نبرد قبيله اى و عشيره اى او و نياكان والا مقام او نيست.بلكه جنگ بين اسلام و جاهليت است.ميدان جنگ براى نگاهدارى امانت خدااست كه براى
حفظ آن،دهها هزار پيامبران و مصلحان كوشيده اند.هدف اوآگاه ساختن مردم به واقعيت آن
نبرد و بر طبيعت مقدس آن بود.اما توده هاى مردم در واقعيت نبرد و طبيعت آن ترديد
كردند و هرگاه كه امام(ع)آنان را به اطاعت و پيروى فرمانهاى خويش فرا ميخواند و فرمان
ميداد كه براى جنگ با معاويه حركت كنند،در موضع خود بر دشمنى و سختى مى افزودند و
بر عنادو لجبازى خود اضافه ميكردند.امام به آنان مى فرمود:«خداى را سپاس ميگويم كه كردارها را معلوم كرد و حكم و قضا بر هر
كار معلوم گردانيد و او را سپاس ميگويم كه مرا بوسيله شما در معرض آزمايش در آورد.اى
فرقه اى كه چون به شما فرمان ميدهم،فرمان نمى بريد و هنگامى كه شما را فرا ميخوانم،
پاسخ نميدهيد،اگر به شمامهلت دهم و به جنگتان نفرستم،پنهان از من بيهوده گوئى ميكنيد
و اگر به جنگتان فرستم،سستى نشان ميدهيد و اگر مردمان پيرامون پيشوايان فراهم آيند
طعنه مى زنيد و اگر به مبارزه فراخوانده شويد،باز ميگرديد» (2) .