زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازده گانه (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازده گانه (ع) - نسخه متنی

عادل ادیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مرحله دوم

در اين مرحله فرستاده حق،قول خداى تعالى را به كار بست و به تنفيذفرمان پروردگار خود
آغاز كرد.وقتى همه فرزندان و خويشان و عشيرت خودرا به اسلام فرا خواند و رسالت الله
تعالى را به آنان ابلاغ كرد آنگاه گفت:

«اى بنى كعب بن لوى »نفوس خويشتن را از آتش برهانيد.اى بنى مرة بن كعب نفوس خويش
را از آتش برهانيد.اى بنى عبد شمس،اى بنى عبد مناف،اى بنى عبد المطلب،اى فاطمه،
نفس خويش را از آتش برهانيد.من درباره هيچيك از شما در پيشگاه خدا كارى از دستم
ساخته نيست جز اينكه خويشاوندمن هستيد و من صله رحم مى كنم (5) ».

رسول اكرم بر بالاى كوه صفا رفت و به ندا در دادن آغاز كرد كه:اى بنى فهر،اى بنى عدى!
«چندان كه افراد آن قبايل فراهم آمدند و كسى كه نتوانسته بود به نداى رسول خدا بيرون آيد
و فرستاده اى گسيل داشته بود تابنگرد كه خبر چيست.بارى همه جمع شدند.آنگاه پيامبر
گفت:«آيا اگر ببينيدكه شما را آگاه مى كنم كه گروهى سوار در دره آماده اند تا بر سر شما
حمله ورشوند،گفته مرا تصديق مى كنيد؟»گفتند:از تو هرگز دروغى نشنيده ايم.

گفت:«پس من شما را بيم مى دهم كه در مقابل شما عذابى شديد قرار دارد.»

پس آنگاه ابولهب گفت:آيا درين ساعت روز ما را براى همين مطلب فراهم آورده اى (6) ؟و آيتى
نازل شد كه:

تبت يدا ابى لهب و تب (دست هاى ابو لهب بريده باد و بريده شد)

واكنش قريش در مقابل آشكار شدن دعوت او اين بود كه از وى(ص)

روى گردانيدند و دعوت او را نپذيرفتند.چندان كه مسلمانان به اين سبب آزارهاو
شكنجه هاى گوناگون تحمل كردند.چندان تحمل رنج و مشقت كردند كه در نتيجه راه
پيروزى بر آنان هموار گرديد تا رضاى خداى تعالى را محقق گردانند و عقيده را با خون آبيارى
كنند.

رسول اكرم(ص)را چندان آزردند كه فرمود:«هيچ پيامبرى چون من مورد آزار و اذيت قوم
خود قرار نگرفت ».

عبد الله بن عمرو بن عاص در مورد آن بزرگوار روايتى ازين دست نقل كرده است:«در اثناى
اين كه پيامبر(ص)در خانه كعبه نماز مى گذاشت «عقبة بن ابى معيط »به او روى آورد و جامه
خود را به گردن وى(ص)پيچيد و به شدت گلوى آن بزرگوار را فشرد.ابوبكر بطرف او رفت و
شانه و بازوى او گرفته و دورش ساخت و گفت:آيا مردى را كه مى گويد الله پروردگار من است به
قتل مى رسانيد (7) ؟

طبرى و ابن اسحق ازو روايت كرده اند كه يكى از آنان مشتى خاك بر گرفت و در حالى كه
پيامبر اكرم(ص)از يكى از كوچه هاى مكه مى گذشت،بر سر و روى او پراكند.محمد به خانه
بازگشت و بر سر مباركش خاك نشسته بود.يكى از دخترانش بسوى او رفت و در حالى كه
مى گريست خاك بدن مباركش را شست.رسول الله به او گفت:«اى دخترم گريه مكن كه
خداوند نگاهدار پدر تواست (8) »اما ياران او(ص)رضوان الله عليهم هر يك عذاب هاى گوناگون
چشيدند.

از خباب بن الارث روايت شده است كه:«پس از آنكه پيامبر از مشركان آزارى ديد به نزد او
رفتم و به او گفتم اى رسول خدا آيا خداوند را براى پشتيبانى ما نمى طلبى؟آنگاه پيامبر بر
زمين نشست و چهره اش گلگون شد وگفت:پيش از شما با شانه آهنين گوشت و عصب را تا
استخوان مى كندندبا اين همه از دين خود دست نمى كشيدند و از خدا مى خواستند عدالت و
امنيتى حكمفرما شود كه هر كس بتواند از يمن به حضرموت آيد،بى آنكه آزارى ببيند و جز از
خداوند از هيچكس نترسد (9) »

/ 173