زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازده گانه (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازده گانه (ع) - نسخه متنی

عادل ادیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

از جمله چيزها كه امام(ع)به عثمان گفت اين بود كه:«معاويه بى آنكه به تو بگويد كارها را
فيصله مى دهد و تو به اين امر آگاهى.او به مردم مى گويد،كارهائى را كه مى كنم به فرمان
عثمان است.اين اخبار به تو مى رسد و همه رابه تو مى گويند،اما به معاويه تغير نمى كنى و بر او
خشم نمى گيرى ».

عثمان گاهى به نصيحت هاى امام تسليم مى گرديد و تصميم مى گرفت كارها را روبراه كند.اما
به زودى با بهانه هاى گوناگون سرگرم مى شد و درهيچ صراطى مستقيم نمى ماند و در هيچ
رايى استوار نمى گرديد.در قبال ترديدعثمان،امام على(ع)گفت:«عثمان نمى خواهد هيچكس
او را نصيحت گويد.خويشاوندان ناروا و ياران فريبكار برگزيده است و هيچ يك از آنان نيست
مگر كه بر طايفه اى حكومت كنند و خراج از آنان بستانند و به مصرف خود رسانند و مردم آن
ديار را به خوارى و مذلت كشانند (14) ».

عمرو عاص مردم را آشكارا بر ضد سياست عثمان مى شورانيد تا جائى كه خود را چنين
توصيف كرد:«من ابو عبد الله اگر فرصتى به دستم افتد او رامى كشم و اگر چوپانى نيز ببينم
او را بر عليه عثمان تحريك مى كنم ».عايشه به عثمان گستاخى كرد و او را مخاطب ساخت و
پيراهن نبى اكرم(ص)راگسترد و به او گفت:

«اين پيراهن پيامبر است كه هنوز كهنه نشده و نپوسيده است اما سنت اوكهنه شد و پوسيد».

طلحه و زبير به حالتى رسيدند كه به شورشيان كمك مالى مى كردند تابر عثمان تنگ گيرند.
شورش همراه با مجموع هيئتهاى نمايندگى كه از همه جاى آمده بودند،گسترش يافت و راه
خويش را مانند پلنگ خشمگين ادامه داد.

موضع امام در قبال اين شورشيان مانند آتش نشانى بود كه همه كوشش خودرا براى آرام
كردن شورش آنان و خاموش كردن آتش زبانه كشيده آنان مصروف داشت.

عثمان جز اينكه سه روز از شورشيان مهلت خواست تا پس از آن با آنان انجمن كند و آن
اجتماع قاطع و فيصله دهنده كار باشد،كارى نكرد.سه روزسپرى گرديد و آن جماعت بسيار
بر در خانه او گرد آمدند ولى عثمان روى پنهان كرد و مروان بيرون آمده و با كلماتى احمقانه و
برترى جوينده به مردم گفت:

«براى چه كارى فراهم آمده ايد؟گوئى به چپاول آمده ايد.

رويتان زشت باد آمده ايد و ميخواهيد حكومت ما را از دستمان بيرون آوريد؟از اينجا دور
شويد و گرنه بخدا سوگند اگر قصد شما برانداختن ماباشد،واقعه اى به سر شما آيد كه شما را
خشنود نگرداند و از پايان كار راضى نباشيد.به خانه هاى خود باز گرديد.بخدا سوگند چيزى را
كه در دست داريم از دست نمى نهيم و شكست نمى خوريم ».

اين سخنرانى سخيف به منزله آتش زنه اى بود كه شورش را شعله ورساخت...عثمان بيدرنگ
كس در پى امام على فرستاد و او از آمدن خود دارى فرمود و گفت:«بدان كه به آنجا باز
نميگردم »زيرا امام را منطق مروان گران آمده بود كه با جمهور مردم در هم فشرده،از طرف
خليفه سخنانى چنان احمقانه و سخيف به زبان راند.

بعلاوه امام ميديد كه بين مردم و عثمان وساطت كرده و عثمان قول داده است كه به
شكايات مردم برسد.اما نه براى قول خود ارزشى قائل است نه به وساطت امام(ع)بهائى داده
است.امام درين كار سود شخصى نداشت ويقين داشت كه عثمان زير فشار مردم و پاسخ گفتن
به تقاضاى اصلاحى آنان وكنار گذاشتن مروان و خويشان و نزديكان خود از دستگاه دولتى،
بيچاره گرديده است.

و ميديد،با اينهمه فشار،هيچيك از خواسته هاى مردم صورت عمل به خود نگرفته است بلكه
همه وقايع به علائم و آثارى آشكارا تحول يافته است كه شورش را قطعى و مسلم ميگرداند.
بارى،بدبختى به اوج رسيد و انقلاب با كشته شدن عثمان تحقق يافت.

/ 173