زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازده گانه (ع) نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
خط امامت در حيات اسلامى،از گذرگاه ضروريات شرعى،اين چنين ترسيم گرديد تا از نظر
عملى و نظرى در حد مساوى،متمم خط رسالت گردد.اگراز آنچه كه گفتيم چشم فرو بنديم،
مى بينيم كه اهميت خط امامت در تاريخ اسلام از نظر عملى بدون مباشرت او در مهمات
تاريخى در دو حوزه آشكارمى گرديد:يكى حوزه قانونگذارى و آن روبرو شدن امت با نيازهاى
جديدى بود كه هنگام نزول قرآن مجيد نظير اين نيازها سابقه نداشت و اين امرزمامداران
پس از رسول اكرم را ناچار مى ساخت كه در اغلب امور راه حلهائى وضع كنند و پيشنهادهاى
شرعى را در معرض افكار بگذارند و به راى و نظربيشتر مردم متوسل گردند و هر جا كه نصى
وجود نداشت از خلال مفاهيم استحسان و قياس و جز آنها به راى پناه برند (8) .
اما اين معنى كه از بزرگان صحابه صادر ميشد در زمان خلافت اموى تغيير شكل داده و اين
گونه اجتهادمعروف به عمل به راى شد.مكتب راى از نظر مفاهيم اصيل اسلامى
درزمينه هاى مكتبى با چنان كشمكش و عكس العملى روبرو گرديد كه نتيجه آن پديد آمدن
مكتب جديدى در حجاز شد.مكتب مزبور ترجيح مى داد كه حديث هاى ماثور (9) و اجتهادهاى
صحابه و تابعين (10) بعد از آنان را حفظ كند.
اينان عقيده داشتند كه بازگشت به حديث و استناد به آن به تنهائى كافى است كه رسالت و
مكتب را از آلايش كسانى كه به راى معتقد بودند حفظ كند.
هر فرد مى تواند دشوارى موضعى را كه شريعت در اثر زندگانى بين دو مكتب با آن روبرو بود
احساس كند.يكى از آندو،روشى بود كه قاعده كارش شخص و راى شمرده مى شد بى آنكه
مقيد باشد كه شرع در اجتهاد چه چيزى را معتبرمى شناسد و به اين مساله اصلا توجهى
نداشتند.
درين روش گستاخى بسيار در مورد شريعت به كار مى رفت و در ميزان هاى آن بسيار تصرف
مى شد و در مقياس هاى آن و در اعتبارات شريعت چنان تصرف كردند كه آنچه در دست مردم
مى افتاد از فكر و راى مردم دور بود (11) .
مكتب ديگر روش و نقشى خشك و بى نرمش بود كه در زندگانى انسان به رويدادها و
پيشامدها اهميتى نمى داد و فقط به نصوص توجه مى كرد وبى آنكه به امورى كه پيش مى آمد
و سايه هائى كه بر زندگى مى افكند و به دگرگونى هاى زندگانى نظرى كرده باشند،بالجمله
چشم پوشى از همه چيزجز كتاب و سنت بود.آن سان كه داود و ديگران از گروه ظاهريه
دنبال كردند (12) .
يكى از امورى كه اهميت خط امامت را در حيات مسلمانان در سطح تشريعى براى پشتيبانى
و حفظ مكتب از سراشيبى مشخص ميساخت روبرو شدن با مكتب راى بود.اگر عنصر راى را
در قانون گذارى داخل مى كردند،قانون گذارى قدرت و نيرو و اصالت اسلامى خود را كه از
خصوصيات قانون گذارى اسلامى است از دست ميداد.ديگر از آن امور روبرو شدن با مكتب
حديث بود كه قانون را خشك و بدون نرمش مى ساخت و فقط به ظاهر نصوص توجه مى كرد.
اين امر،صفت نرمش قانون و همراهى آن را با مسائل و اوضاع مختلف اجتماعى از ميان
مى برد (13) .
دوم آنكه در حوزه علمى،خط امامت در حكومت،از زندگانى اسلامى دورشد و طرحى نو بنام
طرح شورا بوجود آورد و از خط اسلامى انحراف ايجادكرد و آن انحراف به مراكز توجيه فكرى
و اجتماعى و سياسى روى نمود.
چندان كه تجربه اصيل اسلامى كه بدست آمده بود از كف رفت و به حكومت قبيله اى وارثى
تبديل يافت و به تعطيل كردن حدود و از بين بردن روحيه شريعت و تيره ساختن صفاى
بى آلايش آن پرداخت.اين امر در شكل حكومت اموى و عباسى مجسم گرديد و نتيجه آن
بدبختى و نگون سازى و سراشيبى هاى خطرناكى بود كه نسلهاى آينده را از هدفهاى رسالت
و مكتب و نقش صميمانه و آسمانى آن دور مى ساخت.از اينجا اهميت خط امامت كه دنباله خط
مكتب است نمايان ميگردد و نشان ميدهد كه در سطح نظرى و عملى در حيات اسلامى
همان وظيفه و ماموريت را انجام مى دهد.نيز از اينجا امر خطيرى كه امام در حركت تاريخى
اسلامى به آن ممارست مى كرد آغاز مى گردد.