زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازده گانه (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازده گانه (ع) - نسخه متنی

عادل ادیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آن توده ها،رنج ديده و در راه اسلام قربانيهاى فراوان داده بودند وبسيارى از جوامع،امكان
چنان فداكاريها را نداشتند.در اثر آن فداكاريهااز جهاد خسته شده بودند و پيوند عميق را با
جهاد از دست داده بودند.ليكن انحراف در دلشان ريشه دوانيده بود و هر روز بيشتر رخنه
ميكرد.توده هاى مزبور كه خط طولانى جهاد و كشتار،از جنگى به جنگى،آنان را خسته كرده و
برنج اندر افكنده بود،احساس ميكردند كه در حالى غير طبيعى هستند و
چنين مى انديشيدند كه از دنيا و از اهل و عيال و اولاد و اموال خود در راه چيزى دست
كشيده اند كه با مصالح شخصى شان تماسى نداشته است و در ضميرخويش آغاز به القاى
شك و ترديد كردند.و بديهى است كه درين صورت دردل انسان شك و ترديد ايجاد گردد.
مردم به متوقف ساختن خونريزى و جنگ،رغبت فراوان داشتند و آن رغبت درونى نيز ايجاد
شك ميگردد مطالب غير منطقى ببار مى آورد.خلاصه آنكه مردم ميخواستند وضع عوض
شودو وضع سابق پيش از جنگ بازگردد.

مطالب مزبور و عوامل بسيار ديگر نيز به ايجاد شك كمك ميكرد.

منجمله از آن عوامل امور زير بود:

1-صحابه اى كه در ورع و تقوى،در چشم مردم مقامى بلند داشتندو در جامه پرهيزگاران و
نمونه معتقدان مى بودند،به تودهاى مردم ندا در ميدادندكه جنگ كار درستى نيست «در اين
گونه ستيزه ها،نشسته بهتر از ايستاده و خفته بهتر از نشسته و آهسته رونده بهتر از دونده
است!» (3)

2-القاءات ابو موسى اشعرى نسبت به آنچه عمار ياسر ندا در ميداد،در دل مردم بسى مؤثرتر
بود.چه،نداى عمار به مردن و پيوستن به جهاد بودو اشخاص را مكلف ميداشت كه از زندگانى
دنيا و توابع آن دست بشويند.

اما ابو موسى اشعرى به زندگى فرا مى خواند و به زبان حال به مردم ميگفت كه حيات خود را
حفظ كنيد و از خطر دورى گزينيد و برويد و در خانه خودبنشينيد و اسلام را با خطرها و
دشمنان آن واگذاريد.عمار ياسر صحابى بزرگ بود.ابو موسى اشعرى نيز.اما يكى از ايندو به
مرگ تكليف ميكردو آنديگرى حيات مى بخشيد.

انسان معمولى،مسلما القاى ابو موسى را بر القاى عمار ياسر ترجيح ميداد.چه،ميخواست
زندگى خود را هر چند كوتاه،زير سايه معاويه و درسايه جاهليت حفظ كند.

3- اين بود عامل كشمكش و نزاع قديمى كه بين بنى اميه و بنى هاشم بر پاى شده بود و تا
بعد از اسلام كشيده شد و به نوبه خود در افزودن شك،سهمى داشت.مردم در باطن خود
درباره نقطه ضعف آن جنگ،آغاز به كنكاش كردند و آشكارا به گفتگو پرداختند.شك و ترديد
ريشه دارتر گرديد ومردم براى فرار از جنگ اين نكته را به منزله نقطه ضعف و دليل موجه،
بزرگ ميكردند و مى پنداشتند كه آن جنگ جز ادامه همان ستيز كهن بين بنى اميه وبنى
هاشم چيزى ديگر نيست.به عبارت ديگر،گمان مى كردند اين نزاع ادامه همان دشمنى بود كه
از روزگار قديم ميان بنى اميه و بنى هاشم وجود داشت و به تقليد از آن روزگار،تا آنروز نيز
ادامه يافته بود.

/ 173