پاسخ اين سؤال اين است كه هرگز يك تن هم به او نينديشيد زيرا مردم نسبت به عبد الله بن زبير انديشه اى ديگر داشتند.او در نظر مردم وارد جنگ شد تا بر ضد عبد الملك بن مروان، شخصا رهبرى را بعهده گيرد.بنابر اين جنگ و قيام او بمنظور رهائى مكتب و حمايت اسلام يا تعديل حكومت منحرف نبود.نزد مردمى كه به امام حسن(ع)زندگى ميكردند نيز همين شك با درجه اى قوى تر بوجود آمده بود.نشانه هاى تاريخى بسيار وجود دارد كه به تاكيد بيان مى كند كه امام حسن(ع) موضع خود را بخوبى درك ميفرمود و ميدانست كه مبارزه او با معاويه با وجود شك و ترديدى كه در توده هاى مردم است،محال است به پيروزى برسد و امام(ع)با بيانات تاريخى خود براى ما ابعادسياست خويش را با وضوح در چاره جوئى آگاهانه بحران موجود با ياران خود ترسيم كرده است
و در خطابه سياسى مؤثرى دشمنان خود را كوبيده است و در آن گفتارها ژرفاى تلخى و شدت مخالفت و نپذيرفتن حكومت راملاحظه ميكنيم و مى بينيم كه در هر كلمه از كلماتش در مورد حقى كه به آن اطمينان دارد تاكيد و پافشارى ميكند. ما به امام(ع)اين فرصت را ميدهيم تا درباره اجتماع و موضعگيريهاى خود در برابر مشكلات زمان خود و راه حلهائى كه به آن دست يافته بود تا آن مشكلات را حل كند،با ما گفتگو نمايد.«اهل كوفه و رنگارنگى و فرصت طلبى آنان را شناختيم.هيچيك ازآنان كه فاسد باشد به كار من نمى آيد.آنان را وفا نيست و بكردار و گفتارخود عمل نميكنند.آنان با هم اختلاف دارند و معروف است كه قلوبشان باماست و شمشيرهاشان چنانكه مشهور است بر ما».«مرا فريفتند هم آن سان كه كسانى را كه پيش از من بودند فريب دادند.پس از من،با كافر و ستمكارى كه به خدا و رسولش(ص)ايمان ندارد در ركاب كدام امام خواهيد جنگيد؟»
«به خدا سوگند نه ذلت ما را از جنگ با اهل شام بازداشت نه قلت.بلكه به سلامت و بردبارى با آنان جنگيديم.سلامت را با عداوت و صبر را با بى تابى در مى آميختيم و شما به سوى ما توجه ميكرديد و دين شما،پيشاپيش دنياى شما بود و اينك طورى شده ايد كه دنياتان پيشاپيش دين شماست.با ما بوديدو اينك بر ضد مائيد».