زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازده گانه (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازده گانه (ع) - نسخه متنی

عادل ادیب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كار طرفداران امام به حد خيانت رسيد و از روى طمع به سوى معاويه گرايش يافتند و به او
پيوستند و از جهت پول و مقام و آسايشى كه معاويه براى آنان فراهم آورد،روى به سوى او
داشتند.بارى كار را به جائى رساندندكه زعماى كوفه به معاويه نوشتند كه هر وقت بخواهد
امام(ع)را كت بسته نزد او مى فرستند.

آنگاه بخدمت امام مى رسيدند و به او اظهار اطاعت
واخلاص ميكردند و ميگفتند:«تو جانشين پدرت و وصى او هستى و ما سراپادر مقابل تو
گوشيم و فرمانبردار توايم.هر فرمان كه دارى بفرماى »و امام به آنها ميگفت:«بخدا سوگند،
دروغ ميگوئيد.بخدا سوگند شما به كسى كه بهتر از من بود وفا نكرديد،پس چگونه بمن وفا
ميكنيد؟و چگونه به شمااطمينان كنم؟حالى كه به شما وثوق ندارم.اگر راست مى گوئيد،
اردوگاه%12آت-ثت% مدائن،ميعادگاه و قرارگاه ما باشد،به آنجا برويد».

و امام به مدائن رفت،اما بيشتر سپاهيان او را رها كردند.

تاريخ امام حسن(ع)و مواضع مثبت او،هر كس را كه او را به ناتوانى و تنازل متهم كند و بگويد
كه با رضامندى از حق خود چشم پوشى كرد يا ادعاكند كه امام،حكومت را به معاويه تسليم
فرمود بى آنكه با او به جنگ پردازد،خوار و ضعيف ميسازد و نشان ميدهد كه شخصى
بيهوده گو و دوراز واقع بينى است.ما تاكيد مى كنيم كه مواضع آن امام مثبت بود و در
برابرانحراف ايستادگى كرد و براى جنگ با معاويه آمادگى داشت و گفته او گواه است كه
فرمود:«شنيده ام كه به معاويه گفته اند كه ما تصميم گرفته ايم به سوى او حركت كنيم.لذا او
نيز حركت كرده است.خدا شما را رحمت كند،به اردوگاه خود در نخيله حركت كنيد تا ببينيم
و ببينيد»

در زمينه ديگر امام اشارت ميكند كه درين محيط سرشار از شك و ترديد،و اندك بودن ياران
مخلص و وارد جنگ شدن و پيروزى به چنگ آوردن،ازمحالاتست:«به خدا سوگند كار خلافت
را تسليم نكردم مگر به اين علت كه يارانى نداشتم.اگر يارانى ميداشتم شب و روز با او
مى جنگيدم تا خدا ميان من و او حكم فرمايد».بنابر اين امام ناچار بود در جنگى بى اميد وارد
شودو در آن جنگ به شهادت رسد و بسا اشخاص كه به قتل برسند.

امام ميگويد:«ميترسم نسل مسلمانان از روى زمين برداشته شود،پس بر آن شدم تا براى
دين خبر دهنده اى بماند»در جاى ديگر و بمناسبت ديگرميفرمايد:

«معاويه با من درباره امرى به منازعه برخواست كه حق من است نه حق او.پس به صلاح امت و
قطع فتنه نظر كردم و ديدم اگر با معاويه مسالمت كنم و جنگ بين خود و او را رها كنم بهتر
است.همانا حفظ خونها بهتر است تا ريختن آن و جز صلاح و بقاى شما در نظرم چيزى
پسنديده نيفتاد.اميد است براى شما آزمايشى باشد و تا فرا رسيدن اجل معين از زندگانى
بهره مند باشيد» (1)

نشانه هاى اجتماعى هم اشارت بر اين معنى داشت كه اگر امام(ع)

داخل جنگ مى شد،اصولا به هيچ نتيجه اى نميرسيد و در سطح هدفهاى امام از تغييراتى كه
خواسته مكتب است،مانند تمدن و خط مشى زندگانى همه نسلها در طول زمان چيزى
بدست نمى آمد.

اينك بناچار پرسشى مطرح ميشود كه اين مبارزه در حاليكه ملت در شك و ترديد به سر
مى برد و پيروزى محال مى نمود و امت با دشواريهاى فراوان روبرو بود،چه هدفى را دنبال
ميكرد و هدفهاى آن مبارزه چه بود و طبع آن مبارزه چگونه بود؟آيا صرفا به سبب دشمنى
بود يا به سبب رسالت وامامت بود؟امام حسن ميفرمايد:«از خصوصيات اهل خير بودن،دورى
ازشر است ».و به كسيكه راجع به جهل ازو پرسيده بود گفت:«چنگ زدن به فرصت زان پيش كه
بر آن فرصت چيره شود يا بحقيقت فرصتى بچنگ آورد،و خوددارى از پاسخگوئى بهترين
كمك و يارى بخود،خاموش ماندن دربسيارى از مواقع است گرچه فصيح و زبان آور باشى »و
در حديث ديگر درجواب كسيكه از معنى عقل پرسيده بود جوابى داد كه موضع او(ع)را
بخوبى مى نماياند:«فرو خوردن غم و اندوه،تا وقتى كه فرصت بدست آيد».

در نور اين حقايق ثابت تاريخى،ما حق داريم به اين نتيجه مطمئن شويم كه اگر حسن(ع)وارد
اين جنگ بيهوده ميشد،جنگ او تا حد بسيار زيادى شبيه بجنگ «ابن زبير»بود و براى اسلام و
مكتب جاويدانش هيچ دستاوردى به ارمغان نمى آورد.

ازينرو مى بينيم كه تصميم امام بر پذيرفتن صلح،صحيح بوده است و نظراو درين مورد كه بر
معاويه فرصت دهد تا بر جهان اسلام مستولى گردد،صائب بوده است.زيرا در چنان حالى،
واقعيت معاويه آشكار ميگرديد و طرح جاهلى او بر ملا ميشد و آنگاه،مسلمانان ساده دل نيز
عمق كار و فساد بنى اميه رادر مى يافتند.

اينك كسانيكه اگر با چشمان خود و حواس خود،مطلب را نبينند و حس نكنند،باور نميكنند،
دانستند كه واقعيت معاويه و حكومتش چيست و على بن ابى طالب(ع)كه بوده است.بنابر
اين مطالب،امام(ع)دعوت بصلح را هنگامى اجابت فرمود كه آن استجابت براى معاويه،
پيروزى،و براى سياست مكارانه او،افشاگرى،محسوب ميگرديد و اخلاق او را در مقابل
توده هاى مردم آشكار ميساخت.

پس از آنكه معاويه فهميد نتيجه جنگ به سود اوست و ديد كه امام حسن(ع)براى وارد شدن
در جنگ پافشارى و اصرار ميكند،به آن امر تظاهر كردكه ميخواهد از ريخته شدن خون
مسلمانان جلوگيرى كند.بنابر اين كوشيدبه عنوان دوستدار صلح و حفظ خونهاى مسلمانان
شناخته شود.اما وقتى امام(ع)بيدرنگ با عقد صلح موافقت فرمود درمانده شد لذا در
تحقق بخشيدن به سياست مكارانه خود دچار شكست گرديد.بخصوص كه ناگزيرشد مسائلى
را كه ذيلا به آن اشاره ميشود بپذيرد. (2)

ماده اول:

«واگذاشتن حكومت به معاويه به اين شرط كه به كتاب خداو سنت فرستاده او(ص)
و به سيره خلفاء صالح عمل شود».

ماده دوم:

«پس از معاويه،امر حكومت بر عهده حسن است و اگر براى او حادثه اى روى داد
حكومت از آن برادرش حسين است و معاويه نمى تواندآنرا به عهده ديگر بگذارد».

ماده سوم:

«بايد سب امير المؤمنين على(ع)و سخن گفتن ازو در نماز ترك شود و از على جز
به نيكى ياد نكنند».

ماده چهارم:

«بايد آنچه در بيت المال كوفه قرار دارد،يعنى پنج مليون درهم يا دينار استثناء
بشود و تابع خلافت و حكومت نباشد.و بر عهده معاويه است كه هر سال دو مليون درهم براى
حسين بفرستد و در عطا و صلات،بنى هاشم را بر بنى عبد شمس برترى دهد و به فرزندان
كسانى كه در ركاب امير المؤمنين در جنگ جمل جنگيدند و فرزندان كسانى كه در صفين
در خدمت امام على مجاهدت كردند،يك مليون درهم تقسيم شود و اين مبلغ را از
خراج ولايت «ابگرد»كه يكى از شهرهاى فارس در حدود اهواز است بپردازد».

/ 173