زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازده گانه (ع) نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
از اينرو،امام حسين(ع)موقعيت را ارزيابى ميكرد تا به مسلمانانى كه از دور ماجراى كناره گيرى برادرش امام حسن(ع)را از خلافت و صلح بامعاويه شنيده بودند،ثابت كند كه كناره گيرى و صلح برادرش به معناى آن نيست كه اهل بيت پيامبر(ص)از رسالت خود دست كشيده و آنرا در بست تحويل معاويه داده باشند.
امام حسين در برابر اين آزمايش قرار نداشت كه تمام شرايط را در نظرگيرد و درد اين چهار دسته امت را چاره كند،حسين(ع)براى رسيدن به اين هدف جز اين چاره اى نداشت كه عزيمت به عراق را انتخاب كند.
موضع اول،كه امام با يزيد بيعت كند،همانطور كه پدرش با خلفاى سه گانه كه استحقاق منصب خلافت را نداشتند،بيعت كرد،امكان نداشت زيرااين روش درد چهار دسته امت را كه شرح داديم چاره نميكرد.موقعيت يزيدبا موقعيت سه خليفه فرق داشت زيرا تغييرات بنيادى كه يزيد در مفهوم خلافت اسلامى داده بود،تغييراتى نبود كه شخصى رفته باشد و شخصى ديگر جانشين او شده باشد.بلكه قصد يزيد و بنى اميه اين بود كه مفهوم خلافت را عوض كنندو به پايه هاى اساسى خلافت تجاوز نمايند و زان پس سرور و صاحب اختيارمسلمانان گردند.
بنابر اين،قيام و برخورد مسلحانه براى امام حسين(ع)و اصحاب،اهل بيت او براى درهم شكستن اين توطئه ضرورت پيدا كرد.
موضع دوم،كه امام حسين(ع)در حجاز يعنى مكه يا مدينه باقى بماندو بيعت با يزيد را رد كند تا آنچه را كه خدا خواسته است پيش آيد.شرايط آنروزبى ترديد نشان ميداد كه اگر امام در مكه و مدينه باقى مى ماند،اگر چه به پرده كعبه در مى آويخت و پناهنده مى شد،بنى اميه او را تعقيب مى كنند و به كشتن ياترور او دست مى زنند.امام(ع)بارها اين مساله را عنوان كرده بود.زيرامامور كردن سى نفر براى ترور امام(ع)هنگام حج،موضوع را تاييد ميكردو امام ناچار شده بود مراسم حج را قطع كند و عمره مفرده بجاى آورد و ازمكه خارج شود تا بدانوسيله احترام مكه و خانه خدا محفوظ مانده باشد.
اينگونه كشته شدن براى امام و براى چهار دسته ياد شده از مسلمانان،فايده اى نداشت.بين اين نوع كشته شدن يا كشته شدن در راه خدا به علت امتناع از بيعت با يزيد و شعله ور ساختن احساسات مسلمانان و برانگيختن آنان در راه مكتب پيامبر(ص)و برگرداندن شرف و اراده به آنان،تفاوت بسيار بود.
معمولا مردم زان پس كه شعله ايمان در نهادشان رو به خاموشى نهاد،به هر عقيده يا دين از روى احساس پاى بند مى مانند.براى اينكه احساس به ايمان و عقيده تبديل گردد بايد جنبش و حركتى در ميانشان به وجود آيد و چنين جنبشى را نمى توان با يك حادثه كشته شدن ساده بر انگيخت بلكه بايد به تمام كارهائى كه موجب بيدارى و برانگيختن در وجودشان ميشود متوسل شد.
امام اين برانگيختن را چنان انجام داد كه مى بينيم شخصى مانند عمر بن سعد فرمانده سپاهيان ابن زياد كه تمام قتل و كشتار و غارت ها و اسارتها به دستور او انجام گرفت به گريه درآمد.
اما موضع سوم،آنكه امام بيكى از مرزهاى دور دست اسلامى ماننديمن برود و در آنجا جامعه اسلامى بوجود آورد.اگر امام اين راه را انتخاب ميكرد،نه تنها به هدف خود نمى رسيد،بلكه از صحنه حوادث آنروز شام وعراق و مدينه و مكه جدا ميشد.
ليكن امام مى خواست قيام و انقلاب خود را در صحنه حوادث رهبرى كند تا بتواند سراسر جهان اسلامى را در بر گيرد و در ميان همه مسلمانان تاثيرروحى و تربيتى و اخلاقى بر جاى گذارد.چرا به يمن ميرفت و براى تشكيل دادن يك جامعه اسلامى از صحنه فعال حوادث بر كنار مى ماند؟چنين جامعه اى در زمان پدرش در كوفه به وجود نيامد پس چگونه ممكن بود شرايط اجازه دهد كه چنين جامعه اى در يمن دور افتاده از مركز جهان اسلامى بوجود آيد؟ چنان وضعى با هدف امام كه عبارت بود از ايجاد تغييرات روحى ونهادى در امت اسلام، تعارض داشت.
بهمين علت،امام موضع چهارم را برگزيد تا بتواند در نهاد همه دسته هاى مسلمان آنروزگار، دگرگونى بوجود آورد و عواطف و احساس آنان رادر زندگانى،در توسل به اهداف شريف رسالت و مكتب معطوف دارد.