اين طرز فكر غلط را بعضى از مورخان شايع كرده اند و گفته اند كه پيشوايان از نظر سياسى گوشه نشين بوده اند و بعضى از متفكران و علماء دين نيز مردم متدين را مخاطب قرار داده اند كه در ترك فعاليتهاى سياسى،پيرو پيشوايان(ع)
باشند.زيرا،اشتغال به جنبه سياسى،با طبيعت اين اسلام متباين است ». (12)
در واقع اين نظر و عقيده در مورد پيشوايان بوجود نيامد مگر بعد ازبوجود آمدن انديشه تجربه تشيع روحى بصورتى منفصل از تشيع سياسى.آن نيز در ذهن فرد شيعى ايجاد نشد مگر پس از آن كه تسليم واقعيت گرديد و اخگرتشيع در دل و جان او به خاموشى گرائيد. تشيع در دل او تبديل به شكلى محدود شد،نه براى ادامه رهبرى اسلامى در ساختن امت و انجام برنامه دگرگونسازى بزرگى كه رسول اكرم(ص)آغاز فرموده بود.سپس به عقيده اى متحول گرديد كه آن تنها عقيده قلبش را تسكين ميداد و به او آرامش مى بخشيدتشيع،آن سان كه واقعيت آن است،نوعى ساخت معين براى پيوند دادن رهبرى اسلامى است،و رهبرى اسلامى جز در دست گرفتن عمل دگرگونسازى كه رسول اكرم(ص) آغاز فرمود تا بناى امت را بر اساس اسلام،كامل فرمايد،معناى ديگر ندارد.پس ممكن نيست چنين تصور كرد كه پيشوايان(ع)از جنبه سياسى دست برداشتند مگر اينكه بپذيريم كه از تشيع و اسلام دست برداشته باشند. (13)
پيشوايان(ع)با وجود توطئه هايى كه دشمنان ميكردند تا آنان را اززمينه حكومت دور سازند پيوسته مسئوليت خود را در نگاهدارى مكتب و تجربه اسلامى و مصون نگاه داشتن آن از فرو افتادن در ورطه انحراف و جدا شدن از مبادى و معيارها و ارزشهاى آن به گونه اى كامل تحمل ميكردند و هر وقت انحراف شدت مى يافت و از خطر فرو افتادن در ورطه نابودى بيم ميداد،پيشوايان(ع)بر ضد آن حوادث تدبيرهاى لازم مى انديشيدند،و هرگاه تجربه اسلامى و عقيدتى در تنگناى مشكلى گرفتار مى آمد و رهبريهاى منحرف به حكم بيكفايتى از درمان آن ناتوان ميشد،امامان به نشان دادن راه حل و حفظ امت از خطرهائى كه او را تهديد ميكرد مبادرت مى فرمودند.