وقتى دو داستانى را كه خوانديد (داستان على بن فاضل مازندرانى و ابن انبارى) از نظر مى گذرانيم اين نقاط اشتراك را در آن ها مى يابيم:1. محل سكونت امام زمان & و فرزندان اش در جزايرى ميان درياست .2. امام زمان & اكنون داراى عيال و فرزند است .3. جزيره ها بسيار باصفا و سرسبز و خرّم اند. كه در نقاط ديگر نظير ندارند .4. مسئله رؤيت و ديدن امام زمان & .5. نظم اجتماعى و رفاه و كيفيت سلوك مردم در آن جزاير بسيار عالى است .6. راوى اصليِ هر دو داستان, مجهول الهويه اند .برخى از كسان, از كار دانشمندانى كه اين هر دو داستان را با هم يك جا نقد كرده اند, به شگفت آمده اند, و حال آن كه اگر به مشتركات اين دو داستان توجه مى كردند هرگز تعجب نمى كردند. شما كه اكنون در همين كتاب, اين دو داستان را خوانده ايد, به خوبى دريافته ايد كه در بعضى از جهات, مشابه يكديگرند. و بهانه اين كه راوى داستان جزيره خضرا مسلمان ولى راوى داستان ابن انبارى, مسيحى است, نمى تواند آن نقدها را بى اعتبار سازد, و درجه داستان جزيره على بن فاضل را از داستان ابن انبارى بالاتر ببرد, زيرا آن چه كه در اين نقدها مورد توجه قرار گرفته است, دلالت و محتواى آن هاست, نه سند .پس ما در هنگام بررسى محتواى اين دو داستان, كارى نداريم كه راوى يكى مسلمان است و راوى ديگرى مسيحى, بلكه آن چه مهم است اين است كه در محتوا و متن اين دو روايت, بعضى از مطالب يكسان به چشم مى خورد كه با هم قابل نقد و بررسى هستند; مثلاً كسى كه مى خواهد مسئله اولاددار بودن يا نبودن امام زمان & و يا رؤيت آن حضرت و يا كيفيت روابط اجتماعى سرزمينى كه آن حضرت بر آن نظارت دارد را بحث كند مجبور است كه به هر دو داستان اشاره كند, چون در هر دو, اين مسائل آمده است .