مسكن امام زمان
س: در زمان غيبت, مسكن امام زمان كجاست؟ج: مسكن آن جناب تعيين نشده و شايد مسكن معينى نداشته باشد و به طور ناشناس, در بين مردم زندگى و رفت وآمد كند و نيز ممكن است نقاط دورافتاده را براى زندگى انتخاب كند. در احاديث وارد شده است كه در موسم حج حاضر مى شود و در اعمال حج شركت مى كند, او مردم را مى شناسد اما مردم او را نمى شناسند.(1)س: من شنيده ام شيعيان عقيده دارند كه امام زمان در شهر سامره, در همان سردابى كه منسوب به اوست و محل زيارت است, غايب شده و در همان جا زندگى مى كند و از همان جا ظهور خواهد كرد. اگر در آن سرداب است چرا ديده نمى شود؟ كى برايش آب و غذا مى برد؟ چرا از آن جا خارج نمى شود؟ يكى از شعراى عرب اشعارى در اين موضوع سروده بدين مضمون:آيا وقت آن نشده كه سرداب برون آرد آن چه را شما به گمان خودتان انسانش مى ناميد؟ خاك بر خردهاى شما كه براى عنقا و غول خيالى, موجود سومى را نيز توهم كرده ايد .ج: اين نسبت, دروغ محض و از روى عناد صادر شده است و شيعيان چنين عقيده اى ندارند. در هيچ روايتى گفته نشده كه امام دوازدهم در سرداب زندگى مى كند و از آن جا ظهور مى كند, هيچ يك از دانشمندان شيعه هم چنين مطلبى را نفرموده اند, بلكه در احاديث منصوص است كه در بين مردم زندگى و رفت وآمد مى كند. سدير صيرفى از امام صادق & روايت كرده كه فرمود: صاحب الامر & از اين جهت به يوسف شباهت دارد كه برادران يوسف با اين كه عاقل و دانا بودند و قبلاً هم با وى معاشرت داشتند, وقتى بر او وارد شدند تا خود را معرفى ننمود او را نشناختند و با اين كه بين او و يعقوب بيش از هيجده روز راه فاصله نبود, يعقوب از وى اطلاعى نداشت پس چرا اين مردم انكار مى كنند كه خدا همين عمل را نسبت به حجت خود حضرت صاحب الامر نيز انجام دهد؟! آن جناب هم در بين مردم تردد كند و در بازارشان راه برود و بر فرششان قدم بگذارد ولى او را نشناسند و به همين وضع زندگى كند تا هنگامى كه خدا اذنش دهد, خودش را معرفى نمايد.(1)
س: من شنيده ام: امام زمان & داراى فرزندان بسيارى است كه در كشورهاى وسيع و آبادى كه پايتخت آن ها به نامهاى: (ظاهره) و (رائقه) و (صافيه) و (ظلوم) و (عناطيس), ناميده مى شوند زندگى مى كنند و پنج نفر از فرزندان شايسته آن جناب به نام هاى: طاهر, قاسم, ابراهيم, عبدالرحمان و هاشم, در آن كشورها سلطنت و حكومت مى نمايند. در وصف آن ممالك گفته شده كه: آب و هوا و نعمت هاى آن ها نمونه اى است از بهشت برين, در آن جا صلح كل برقرار بوده گرگ و ميش با هم زندگى مى كنند. درندگان را با انسان كارى نيست. ساكنان آن ديار را افراد صالح و شيعيانى كه در مكتب امام زمان تربيت يافته اند, تشكيل مى دهند. تقلب و فساد در آن جا راه ندارد, خود امام زمان هم گاه گاهى از آن كشورهاى نمونه ديدن مى كند و صدها از امثال اين مطالب شيرين .ج: داستان اين كشورهاى مجهول بى شباهت به افسانه نيست, و يگانه مدرك آن, حكايتى است كه در كتاب حديقة الشيعه و انوار نعمانيه و جنةالمأوى نقل شده است. ما براى روشن شدن موضوع ناچاريم سند آن داستان را ذكر كنيم .داستان به اين كيفيت نقل شده: على بن فتح ا# كاشانى مى گويد: محمد بن على بن حسين علوى در كتابش, از سعيد بن احمد نقل كرده كه گفت: حمزة بن مسيب در تاريخ هشتم ماه شعبان سال 554 براى من حكايت نمود كه عثمان بن عبدالباقى در تاريخ هفتم جمادى الثانى سال 543 براى من حكايت كرد كه احمد بن محمد بن يحيى انبارى در تاريخ دهم ماه رمضان سال 543 به من گفت: من به اتفاق چند نفر ديگر در خدمت (عون الدين يحيى بن هبيره وزير) حاضر بوديم, در همان مجلس مرد محترم و ناشناسى نيز حضور داشت. مرد ناشناس اظهار داشت: در يكى از سال ها كه با كشتى مسافرت مى كردم, اتفاقاً كشتى راه را گم كرد و ما را به جزاير مرموزى برد كه قبلاً از آن ها بى خبر بوديم, ناچار از كشتى پياده شديم و داخل آن سرزمين گشتيم .در اين جا احمد بن محمد داستان شگفت انگيز آن كشورها را از قول مرد ناشناس تفصيلاً نقل مى كند و در ذيل داستان مى گويد: وزير بعد از استماع آن حكايت, داخل اتاق مخصوص خويش شد, سپس تمام ما را احضار كرده گفت: تا من زنده هستم حق نداريد داستان مذكور را براى احدى نقل كنيد. ما هم تا وزير در قيد حيات بود جريان را براى هيچ كس اظهار نكرديم.(1)
بر دانشمندان مخفى نيست كه با امثال اين حكايت ها نمى توان وجود چنين كشورهايى را اثبات كرد, زيرا اولاً: ناقل اين داستان مهم, يك مرد ناشناس و مجهول الهويه اى بيش نيست كه سخن اش اعتبار ندارد. ثانياً: ممكن نيست چنين كشورهاى نمونه اى در زمين وجود داشته باشند اما احدى از آن ها اطلاع نداشته باشد, مخصوصاً در اين عصر, كه تمام نقاط زمين نقشه بردارى شده و مورد توجه دانشمندان است, ليكن بعضى ها به طورى از اين داستان و وجود كشورهاى مجهول دفاع كرده اند كه گويا از اركان مسلم اسلام دفاع مى كنند .گفته اند: شايد آن كشورها الآن هم موجود باشند ولى خدا آن ها را از نظر اغيار و نامحرمان مخفى بدارد! اما گمان نمى كنم اين سخن احتياجى به پاسخ داشته باشد, اصلاً نمى دانم چه ضرورتى ايجاب كرده كه در مورد چنين موضوع بى مدركى به اين گونه احتمال هاى سست و باورنكردنى متوسل شوند! گفته اند: بر فرض اين كه چنين كشورهايى اكنون وجود نداشته باشند, باز هم مى توان گفت: در اعصار گذشته موجود بوده اند ليكن بعداً خراب شده و ساكنينشان منقرض گشته اند .اين احتمال نيز چندان اساس و پايه اى ندارد, زيرا اگر چنين كشورهاى وسيع و آباد و شيعه نشينى در زمين وجود داشت, بايد كثيرى از مردم از آن ها اطلاع داشته باشند و اوضاع و احوال شگفت انگيز آن ها را ولو به نحو اجمال, در تواريخ ثبت نموده باشند, عادتاً بعيد بلكه محال است كه چندين كشور بزرگ وجود داشته باشد ولى هيچ كس از وجود آن ها اطلاع نيابد و اين سعادت فقط نصيب يك مرد ناشناس و مجهول الهويه اى گردد. بعداً هم به طورى آثارشان از صفحه روزگار برداشته شود كه حتى در حفارى ها و صفحات تاريخ نيز نام و اثرى از آن كشورها و ساكنينشان ديده نشود!علاه محقق آقاى شيخ آغا بزرگ تهرانى, در صحت داستان مذكور تشكيك كرده مى نويسد: اين داستان در آخر يكى از نسخه هاى كتاب تعازى تأليف محمد بن على علوى مرقوم بوده است. پس على بن فتح ا# كاشانى گمان كرده كه داستان مرقوم, جزء آن كتاب است, در صورتى كه اشتباه كرده و ممكن نيست كه داستان, جزء آن كتاب باشد, زيرا (يحيى بن هبيره وزير) كه اين قضيه در منزلش اتفاق افتاده, در تاريخ (560) وفات كرده و مؤلف كتاب تعازى قريب دويست سال بر وى تقدم داشته است. علاوه بر آن, در متن داستان نيز تناقضاتى ديده مى شود, زيرا (احمد بن محمد بن يحيى انبارى) كه ناقل داستان است مى گويد: وزير از ما پيمان گرفت كه داستان مذكور را براى احدى نقل نكنيم, ما هم به عهد خويش وفا كرديم و تا زنده بود براى هيچ كس ابراز ننموديم. بنابراين بايد حكايت آن داستان, بعد از تاريخ وفات وزير يعنى 560هـ ق اتفاق افتاده باشد, در صورتى كه در متن داستان, عثمان بن عبدالباقى مى گويد: احمد بن محمد بن يحيى انبارى, داستان را در تاريخ 543 هـ ق براى من حكايت كرد.(1)
در جاى ديگر مى گويد: (… عثمان بن عبدالباقى در هفتم جمادى الثانى سال 543 برايم حكايت كرد كه احمد بن محمد در دهم رمضان سال 543 به من گفت …)! و شما توجه داريد كه ماه رمضان دو ماه بعد از ماه جمادى الثانى است, چگونه ممكن است در ماه جمادى الثانى يعنى دو ماه قبل از آن, اتفاقى كه در ماه رمضان روى داده براى كسى حكايت شود .خلاصه, ما در موضوع محل سكونت امام زمان مجبور نيستيم با تكلفات زياد و براهين سست و بى پايه, (جزاير خضرا) يا شهر (جابلقا) و (جابرصا) را اثبات نماييم يا بگوييم: آن حضرت اقليم ثامن را براى سكونت انتخاب كرده است .