ديدگاه آيةاللّه حسن زاده آملى
ييكى از كسانى كه از جزيره خضرا دفاع كرده و بر صحّت آن اصرار ورزيده, ميرزاحسين نورى مشهور به (محدّث نورى) (متوفى 1320ق) است. ايشان اين داستان را در كتاب هاى جنةالمأوى و نجم الثاقب آورده است .آيةا# استاد حسن زاده آملى, انديشمند بزرگ معاصر, در كتاب نفيس هشت رساله عربى بحث مفصلى را در خصوص عدم تحريف قرآن در رساله اى مستقل با عنوان فصل الخطاب فى عدم تحريف كتاب رب الارباب آورده اند. اين رساله مشتمل بر نكات دقيق و ارزشمندى است كه مطالعه آن براى همه قرآن پژوهان لازم است .استاد حسن زاده در خاتمه رساله مى فرمايند:(محدث نورى به داستان ها و حكايت هاى سست و روايت هاى بى اساس, تمسك جسته است تا با ربط بعضى از آن ها به بعضى ديگر, استدلال كند قرآنى كه فرود آورنده اش فرموده است: >إنّا نحن نزّلنا الذِكر وإنّا له لحافِظون<(1) تحريف شده است, و چنين نوشتارى را فصل الخطاب فى تحريف كتاب رب الارباب نام نهاده است. و اگر ناگزير سخن از تحريف برود آيا به گوينده چنين حرفى, نسبت اش بدهيم سزاوار است يا به كلام خدا؟ كتاب هاى ديگر محدث نورى هم بهترين گواه است كه ايشان هر چند محدث بوده ولى محقق و پژوهش گر نبوده است. پس بهتر آن بود كه پاى از گليم خويش, بيرون ننهد و به قدر خويش سخن بگويد .و عجيب است كه محدث نورى در خطبه همان كتابى كه ادعاى تحريف قرآن مى كند آورده است: (الحمد# الذى انزل على عبده كتاباً جعله شفاء لما فى الصدور; سپاس خدايى را كه بر بنده اش محمّد ْ كتابى را نازل كرد كه در آن, شفاى بيمارى هايى كه مردم در دل دارند, قرار داده شده است.)شايد منظور ايشان, شفا دادن مردمى است كه در زمان پيامبر ْ زندگى مى كردند, چون قرآنى كه ـ به زعم ايشان ـ پس از ارتحال رسول خدا تحريف شده است, چگونه مى تواند شفابخش بيمارى ها باشد؟!)
استاد حسن زاده آملى سپس مطالبى را از يك نسخه خطى كه متعلق به استاد خود, مرحوم آيةا# شعرانى است, مى آورد كه در آن, كتابِ فصل الخطاب محدث نورى, نقد شده است .در يك فراز از آن نسخه, مرحوم آيةا# شعرانى به مناسبت اين كه محدث نورى براى اثبات مدعاى خود به جزيره خضرا استناد مى كند, به اين داستان اشاره كرده و مى فرمايند:(حكايت جزيره خضرا, جعلى است و در جعلى بودن آن هيچ شكى نيست.)(1)
استاد حسن زاده آملى در اثر ديگر خود به نام هزار ويك نكته عين همين عبارت مرحوم آيةا# شعرانى مى آورند:(داستان جزيره خضرا, ساختگى است و در ساختگى بودن آن هيچ شكى نيست; و اصل اين قضيه, چنين است كه: مردى از مشرق به مغرب دور سفر كرده است, كسى به نام (مهديِ فاطمى) حكمران آن ديار بوده است و بعد از او فرزندانش حكومت مى كرده اند و نام يكى از سرزمين هاى آن جا خضرا بوده است. اين مسافر پس از بازگشت از آن جا حكايت دولت اولاد مهدى فاطمى را نقل كرده است, پس از آن برخى از عوام, به خاطر تشابه اسمى, او را امام زمان(عج) پنداشته اند و حقيقت, اين چنين واژگونه گشته است.)(1)