س: شنيده ام كه امام زمان & و فرزندانش در جزيره خضرا زندگى مى كنند. عقيده شما در اين باره چيست؟ج: داستان جزيره خضرا شبيه افسانه و رمان است زيرا:اولاً: سند معتبر و قابل اعتمادى ندارد. داستان از يك كتاب خطيِ ناشناخته نقل شده و خود مرحوم مجلسى درباره اش مى نويسد: چون من داستان را در كتاب هاى معتبر نيافتم باب جداگانه اى را به آن اختصاص دادم (تا با مطالب كتاب مخلوط نشود) .ثانياً: در متن مطالب داستان تناقضاتى ديده مى شود. چنان كه ملاحظه فرموديد در يك جا سيد شمس الدين به راوى داستان مى گويد: من نايب خاص امام هستم و خودم آن حضرت را تاكنون نديده ام و پدرم نيز آن جناب را نديده ليكن سخنش را شنيده است. اما جدم هم خودش را ديده هم حديث اش را شنيده است. اما همين سيد شمس الدين در جاى ديگر به راوى داستان گفت: من هر روز صبح جمعه براى زيارت امام به آن كوه مى روم و خوب است تو هم بروى. شيخ محمد هم به راوى داستان گفت كه: فقط سيد شمس الدين و امثال او مى توانند خدمت امام زمان & مشرف شوند .چنان كه ملاحظه مى فرماييد اين مطالب با هم تناقض دارند. نكته قابل ذكر اين كه سيد شمس الدين كه مى دانست جز خودش كس ديگرى را به ملاقات امام نمى برند چرا به راوى داستان پيش نهاد كرد كه براى ملاقات به بالاى كوه برود .ثالثاً: در داستان مذكور به تحريف قرآن تصريح شده كه قابل قبول نيست و مورد انكار شديد علماى اسلام است .رابعاً: موضوع اباحه خمس در اين داستان مطرح شده و مورد تأييد قرار گرفته كه آن هم از نظر فقها مردود مى باشد .به هرحال داستان به طور رمانتيك تهيه شده كه خيلى غريب و عجيب به نظر مى رسد. يك نفر به نام زين الدين از عراق به قصد تحصيل علوم به شام مى رود, از آن جا به همراه استادش به مصر مى رود, از آن جا باز به همراه استادش به اندلس (اسپانيا) سفر مى كند اين همه مسافت زياد را مى پيمايد, در آن جا مريض مى شود, استادش او را رها مى كند, و بعد از بهبودى با شنيدن نام جزيره روافض آن چنان به ديدن آن جزيره مشتاق مى گردد كه استادش را فراموش مى كند با پيمودن راه دور و خطرناك به جزيره رافضى ها مى رسد. جزيره غيرمزروع بوده لذا سؤال مى كند: غذاى اين مردم از كجا مى آيد؟ در جواب مى شنود كه از جزيره خضرا برايشان غذا مى آورند. با اين كه گفته بودند, چهار ماه ديگر كشتى ها مى رسند, ناگهان بعد از چهل روز در ساحل لنگر مى اندازند و بعد از يك هفته توقف او را به همراه خود به دريا مى برند. در وسط بحر ابيض آب هاى سفيدى را مى بيند كه شيرين و گوارا هم هست, سپس از آن نقطه غيرممكن العبور گذشته وارد جزيره خضرا مى شود و… تا آخر داستان .جالب اين جاست كه يك نفر عراقى اين همه راه دور و دراز را طى مى كند, در كشورهاى مختلف با مردم صحبت مى كند و زبان همه را مى داند. آيا مردم اسپانيا هم به زبان عربى صحبت مى كردند؟نكته ديگرى كه قابل ذكر است داستان بحر ابيض است. شما مى دانيد كه بحر ابيض در شمال كشور اتحاد جماهير شوروى قرار دارد كه اين داستان نمى تواند در آن جا اتفاق افتاده باشد. البته به بحر متوسط هم بحر ابيض گفته مى شود كه اين داستان مى تواند در آن جا اتفاق افتاده باشد,ليكن باز هم همه اين دريا بحر ابيض ناميده مى شود, نه نقطه خاصى از آن كه ناقل داستان آن جا را سفيد يافته است. اگر كسى در متن داستان بيش تر دقت كند مجعول بودنش برايش روشن مى شود .در خاتمه لازم است متذكر شوم, چنان كه قبلاً ملاحظه فرموديد در احاديث ما چنين آمده كه امام زمان & به طور ناشناس در بين مردم زندگى و رفت وآمد مى كند, در مجامع عمومى و در مراسم حج شركت مى نمايد و در حل برخى از مشكلات هم به مردم كمك مى كند .با توجه به اين مطلب, معرفى يك نقطه دورافتاده و غيرممكن العبور وسط دريا را به عنوان جايگاه امام زمان و اميد مستضعفين جان و دادرس حاجت مندان, كمال بى انصافى و بى سليقگى را نشان مى دهد. در خاتمه معذرت مى خواهم كه وقت گران بهاى شما را براى تشريح يك چنين داستان غيرمعتبرى صرف نمودم .س: امام زمان اولادى هم دارد يا نه؟ج: دليل معتبرى در دست نداريم كه موضوع ازدواج آن جناب و وجود اولاد را به طور قطع اثبات كند يا نفى نمايد, البته ممكن است به طور ناشناس ازدواج كرده و اولاد ناشناسى هم داشته باشد و هر طور صلاح بداند عمل كند, گرچه بعضى از دعاها دلالت دارند كه از آن حضرت فرزندانى به وجود آمده يا بعد از اين به وجود خواهد آمد, مانند:اللّهم اعطه في نفسه وأهله وولده وذريّته وأ ُمّته وجميع رعيته ما تقربه عينه(1). و در صلواتى كه از ناحيه مقدسه صادر شده مى گويد: اللهمّ اعطه في نفسه وذريّته وشيعته ورعيته وخاصّته وعامّته وعدوّه وجميع أهل الدنيا ما تقربه عينه(1) .ليكن بر دانشمندان پوشيده نيست كه دعاهاى مذكور به آن مرتبه حجت و اعتبار نيستند كه بتوان به آن ها استدلال نمود و چنين موضوعى را اثبات كرد, لكن در عين حال, داشتن فرزند هم بعيد نيست. امام صادق & در حديثى فرمود: كأنّي أرى نزولَ القائم في مسجد السهلة بأهله وعياله(1) .