ديدگاه علامه شيخ محمد تقى شوشترى - جزیره خضراء نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جزیره خضراء - نسخه متنی

ابوالفضل طریقه دار

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ديدگاه علامه شيخ محمد تقى شوشترى

نشانه هاى جعلى بودن, در اين [دو داستانِ على بن فاضل و ابن انبارى] بسيار است كه ما فقط به چند مورد از آن ها اشاره مى كنيم:

1. در اين داستان در دو جا (حسان بن ثابت) جزء قرّاء به حساب آمده است و حال آن كه او شاعر است. و افراد ديگرى هم كه نام برده شده, تمامى آن ها از قراء نيستند و در ميان آن ها فقط (ابن مسعود) و (اُبيّ) از قراء هستند .

2. ابوسعيد خُدرى و ابوعبيده و ديگران را يك جا و در كنار هم نام برده است و حال آن كه ابوسعيد, امامى مذهب بود و بقيه از دشمنان امام على & بودند .

3. در داستان آمده است كه: (در جزيره خضرا فقط نام پنج تن از علماى اماميه (كلينى, ابن بابويه, سيد مرتضى, شيخ طوسى, و محقق حلى) برده مى شد .

ما مى گوييم: با حضور سيد شمس الدين, نايب خاص امام زمان & و اين كه در هر جمعه به آن قبّه مى رفت و ورقه اى مى يافت كه در آن تمامى مايحتاج يك هفته او در قضاوت و مسائل ديگر, نوشته شده بود, ديگر چه نيازى به اين پنج نفر عالم بزرگوار است. با توجه به اين كه هريك از اين پنج نفر, روش فقهى مخصوص به خود دارند و در بعضى از مسائل, فتاوى آن ها متفاوت است .

مطلب ديگر در اين مورد اين كه:

چرا در جزيره خضرا نامى از شيخ مفيد برده نمى شده است و حال آن كه مى دانيم كه مفيد, محدثى بزرگ, فقيهى عظيم القدر و متكلمى بلند پايه بوده است. او با علماى عامه, بحث هاى بسيارى كرده و جمعى از آن ها را به راه راست هدايت كرده است. او در بحث و جدل, بسيار ماهر و چيره دست بود, به طورى كه ديگران از بحث كردن با وى عاجز بودند; و آن قدر از تسلط شيخ مفيد در بحث و مناظره به تنگ آمده بودند كه وقتى وفات كرد, خطيب بغدادى گفت: (خداوند, اهل تسنن را از دست او راحت كرد.)
و نقل شده است كه عبيدا# خفّاف, معروف به (ابن نقيب) در مرگ شيخ مفيد, مجلس تهنيت گرفته بود, او در آن مجلس نشسته بود و مى گفت: (پس از ديدن مرگ شيخ مفيد, هرگاه كه بميرم مرا باكى نيست.)
و طبرسى نقل كرده است كه امام زمان & براى شيخ مفيد, نامه هايى نوشته است كه در بعضى از آن ها خطاب به مفيد فرموده است:

(به برادر استوار و محكم و ولى رشيد, شيخ مفيد) و در بعضى ديگر فرموده است: (به الهام كننده حق و دليل راهنماى آن, سلام بر تو اى يارى كننده و دعوت كننده به آن به كلمه صدق.) تا مى رسد به اين جا كه مى فرمايد: (به ما اجازه داده شده كه نحوه تشرّف تو به مكاتبه باشد.) و قاضى نورا# شوشترى مى گويد كه: (بر روى قبر شيخ مفيد, كاغذى را به خط حضرت حجت(عج) يافتم كه بر روى آن اين دو بيت نوشته شده بود:




  • لاصوَّت الناعى بفقدك انّه
    يوم على آل الرسول عظيم



  • يوم على آل الرسول عظيم
    يوم على آل الرسول عظيم



(كاش نداكننده مرگ, در هنگام وفاتت فرياد برنياورده بود, زيرا آن روز براى آل رسول, روز عظيمى بود)




  • والقائم المهديُّ يفرح كلّما
    تليت عليك من الدروس علوم



  • تليت عليك من الدروس علوم
    تليت عليك من الدروس علوم



(حضرت مهدى ـ عج ـ شاد مى گشت هرگاه كه تو علوم و دانش ها را درس مى گفتى) .

با اين اوصاف, پس چرا در جزيره فرزندان امام زمان & نامى از اين مرد بزرگ, برده نمى شده كه مورد توجه حضرت حجت بوده است .

4. در داستان آمده است كه: (ياران امام زمان & در جزيره خضرا و نيز در آن پنج جزيره اى كه ابن انبارى روايت كرده است, هر سال به پا مى خيزند و آماده مى شوند. حتى در آن داستان ابن انبارى, خوانديم كه: حسان و ابن دربهان در آن جزيره ماندند تا امام زمان & را زيارت كنند.) (دقت كنيد كه محتواى اين قسمت از داستان جزيره با داستان ابن انبارى يكى است.)
ما مى گوييم كه: در اين قسمت از داستان, تناقض آشكارى به چشم مى خورد, چون سيد شمس الدين كه نايب خاص امام زمان در آن جزيره بود, به گفته خودش حتى صداى آن حضرت را هم نشنيده و فقط پدر سيد شمس الدين صداى حضرت را مى شنيده. و تنها كسى كه حضرت را رؤيت مى ديده جدّ او بوده است .

5. سند هر دو داستان, نامعتبر است, چون مرحوم مجلسى به بى اعتبارى داستان اول, اعتراف كرده است و داستان دومى هم اگرچه آن را نورى از بياضى و جزايرى نقل نموده و اشاره على بن طاووس را نيز آورده است اما تمام راويان به انبارى ختم مى شود و او هم در نزد (عون الدين هبيره) بوده و شخصى ناشناس اين قصه را براى او گفته است, پس اگر تمامى انسان هاى روى زمين هم چنين ماجرايى را از او نقل كنند باز از بى اعتبارى و خبر واحد و شاذّ بودن, بيرون نخواهد آمد .

6. شايد ناقل اين دو داستان, از دشمنان شيعه بوده كه چنين داستانى را جعل كرده تا حقايق را وارونه جلوه دهد, و از كجا كه ناقل آن ها, هم چون (معقل) (غلام عبيدا# بن زياد) نباشد كه به خانه مسلم بن عوسجه راه يافت و به او گفت كه: (من مردى از اهل شام هستم كه خداوند بر من منت گذاشته است كه دوست دار اهل بيت و پيروانش باشم) و حال آن كه اين مرد خبيث, جاسوس بود و اين شيوه دشمن است كه مى كوشد كه از هر موقعيتى استفاده كند و به حريف خود ضربه بزند. خداوند در قرآن مى فرمايد:

>وقالَتْ طائِفةٌ من أهلِ الكتابِ آمِنوا بالّذى اُنزل على الذين آمنوا وجهَ النهار واكفروا آخرَه لعلّهم يرجِعون<(1)
7. در داستان جزيره خضرا آمده است كه: (تعداد فرماندهان لشكر امام زمان & سيصد نفر بودند) و در داستان ابن انبارى آمده است كه: (مسافت سرزمين فرزندان امام زمان & به اندازه يك سال راه و جمعيت آن ها بسيار زياد است.)
ما مى گوييم:

اگر ياران حضرت حجت(عج) تا اين اندازه زياد است پس چرا ظهور نمى كنند تا مخالفين را سركوب كنند؟ چرا چنين چيزى در خبر و يا اثرى از ائمه معصومين { با توصيفات و خصوصيات آن ها نيامده است؟

و چرا بيش از اين دو راوى, خصوصيات ياران حضرت به اين شكل, در كلام هيچ يك از علماى گذشته وارد نشده است, بلكه خلاف آن وارد شده است چنان كه نعمانى در كتاب غيبت و در باب خصوصيات سپاهيان و اسبان آن حضرت از قول امام صادق & آورده است كه:

آن حضرت در مورد اين آيه شريفه كه مى فرمايد:>أَتَى أمرُ ا#ِ فلا تستعجلوه<(1) مى فرمايد: همانا امر ما امر خداست و در آن تعجيل نمى كنيم. خداوند او را با سه سپاه يارى مى كند: ملائكه, مؤمنين و با رعب افكندن در دل دشمنان .

و خروج او هم چون خروج پيامبر ْ است كه خداوند مى فرمايد: >كما أخرَجَك ربّك من بيتك بالحقّ وإنّ فريقاً من المؤمنين لَكِارِهون(1)<
و در خبر ديگر وارد شده است كه:

هنگامى كه قائم, قيام مى كند 313 فرشته فرود مى آيند: ثلثى از آن ها بر اسب هاى سفيد و خاكسترى و ثلث ديگر بر اسب هاى ابلق و ثلث آخر هم بر اسب هاى قرمز سوارند .

و در خبر ديگرى هم آمده است كه:

هنگامى كه قائم, قيام مى كند شمشيرهاى جنگ نازل مى شود كه بر هر شمشيرى نام آن مرد و نام پدرش هم نوشته شده است .

سپس نعمانى مى گويد: اى صاحبان عقل و بصيرت تأمل كنيد, اين روايتى بود در صفت امام زمان & و سيرت او و آن چه كه خداوند مخصوص او گردانيده است, و او را با ملائكه يارى مى كند و اين كه ايشان در پوشيدن لباس خشن و كمى غذا و به رنج افكندن نفس و بدن در راه اطاعت خدا و جهاد در راه او و ازبين بردن ظلم و جور و طغيان و بسط عدل و انصاف تلاش مى كند, و اوصاف يارانش هم كه روايات, تعداد آن ها را 313نفر مى داند كه ايشان حاكمان زمين و كارگزاران او هستند و به وسيله آنان و با تأييد خداوند و حمايت ملائكه شرق و غرب زمين را فتح مى كند .

پس مى بينيد كه اين منزلت عظيم و مرتبت شريفى است كه خداوند فقط مخصوص امام زمان & گردانيده و به هيچ يك از ائمه پيش از ايشان داده نشده است. خداوند كمال دين و پيروزى آن بر اديان ديگر و نابودى مشركان و نيز وفا به وعده اى را كه در غلبه دين خدا بر مكاتب ديگر داده, به دست ايشان صورت مى دهد .

على بن احمد بنديجى روايت مى كند كه: از امام صادق & سؤال شد كه آيا قائم & به دنيا آمده است؟ فرمود: نه, اگر من او را درك كنم ايام زندگانى ام را در خدمت او مى گذرانم .

8. در داستان جزيره خضرا آمده است:

فردى مجهول, كه در روايت هم نامى از او برده نشده, مى گويد: در خزانه اميرالمؤمنين & رساله اى يافتم به خط (فضل بن يحيى طيبى) كه او داستان (على بن فاضل مازندرانى) را نقل مى كند .

ما مى گوييم: شايد اين قصه را يكى از دشمنان شيعه ساخته و آن را در آن جا گذاشته و آن گاه به فضل بن يحيى و على بن فاضل, نسبت داده است .

9. بر فرض كه فضل آن را از على بن فاضل, نقل كرده باشد, ولى ما وقتى كه محتواى آن را مى نگريم مى بينيم كه قهرمان اصلى داستان يعنى على بن فاضل, مرد ساده لوحى بوده است چون در اين داستان از خود فراوان, تعريف كرده و تعبيرات بسيارى در ستايش از خود و بالابردن مقام خود آورده است. شايد او در اوج بيمارى و تب, چنين حرف هايى را گفته است. چون در ابتداى داستان هم خودش گفت كه من هنگامى كه با استادم به طرف اندلس مى رفتيم در يك روستا به شدت مريض شدم و استادم ناچار شد كه مرا به واعظ آن آبادى بسپرد .

و شايد در آن حال به خواب رفته بوده و داستان رفتن به جزيره را در خواب ديده و بعد كه بيدار شده, خيال كرده كه واقعاً به چنين جزيره اى سفر كرده است. اتفاقاً گاهى پيش مى آيد كه انسان در يك ساعت, وقايع چند روز را در خواب مى بيند. چنان كه بعضى از بزرگان براى من داستان شيرينى را نقل كرده اند و آن اين كه:

مردى خادم يكى از مساجد بود, سالى براى او سفر حج پيش آمد, در آن روزگار با كشتى هاى بخارى به حج مى رفتند. در هنگام بازگشت, كشتى براى آبادان نبوده است, به ناچار با كشتى هاى بمبئى برمى گردند. در ميان راه آن مرد, بيمار مى شود به طورى كه حواس اش از او سلب مى گردد. هنگامى كه به بمبئى مى رسند او را به بيمارستان مى برند, وقتى كه كمى بهتر مى شود, در مقابل چشمان خود بوستان هاى قشنگ و دختركان زيبايى را مى بيند و جلو مى رود تا يكى از زنان بيمارستان را ببوسد, آن زن, بانگ برمى دارد و خود را كنار مى كشد, مرد مى گويد: تو مرا نمى خواهى, مگر من نمرده ام و داخل بهشت نشده ام, مگر اين درختان و شكوفه هاى بهشت نيست, مگر شما حوريه هاى بهشتى نيستيد؟

10. در مورد فرزند دار بودن امام زمان & كه در آن دو داستان وارد شده است, بايد گفت كه: در هيچ خبرى وارد نشده است كه آن حضرت, پيش از ظهور فرزند داشته باشد, و در خصوص فرزنددار شدن آن امام & بعد از ظهور هم اختلاف است و ما در كتابى كه شرح احوال معصومين را نوشته ايم, اين مطلب را آورده ايم .

اما آن چه را كه شيخ طوسى در كتاب غيبت نقل كرده است كه: امام زمان را دو غيبت است: يكى از آن دو آن قدر طول مى كشد كه برخى مى گويند: مرده است و ديگرى مى گويد: كشته شده است و برخى ديگر مى گويند از بين رفته است و جز گروه اندكى از ياران اش بر اعتقاد به وجود او باقى نمى ماند, هيچ يك از فرزندان و نه ديگرى, از جاى او خبر ندارند, كه ظاهر آن نشان مى دهد فرزنددار بودن آن حضرت, مطلب تحريف شده اى است چون نعمانى در كتاب غيبت همين حديث را آورده ولى نامى از فرزندان حضرت نمى آورد, بلكه مى گويد: (هيچ كس ـ از دوست و غير آن ـ مكان آن حضرت را نمى داند مگر خدمت كارى كه كارهاى ايشان را انجام مى دهد.)
به هرجهت آثار جعلى بودن در اين دو داستان از جهات مختلف آشكار است.(1)

/ 160