گر شود پر نور روزن يا سرا ور در و ديوار گويد روشنم پس بگويد آفتاب اى نارشيد چونكه من غايب شوم آيد پديد
تو مدان روشن مگر خورشيد را پرتو غيرى ندارم من منم چونكه من غايب شوم آيد پديد چونكه من غايب شوم آيد پديد
(دفتر اول مثنوى)روشندلان را به تدبير در آيات 30 تا 34 سوره مرسلات توصيه مىكنيم كه مىفرمايد: «انطلقوا الى ظلل ذى ثلاث شعب - لا ظليل ولا يغنى من اللهب - آنهاتر مىبشرر كالقصر - كانه جمالت صفر - ويل يومئذ للمكذبين».دردآورتر از محبوس و معذب بودن در ظلمات موحش اين قابلهاى ظلمانى در آن سو، مسئله حجاب بودن آنها بين انسان و حضرت حق است. و اين براى يك سالك،مهمتر از اصل گرفتاريهاى آنهاست.بطورى كه اشاره كرديم، وقتى انسان دل به چيزى مىدهد، چه «خود» باشد و چه اين و آن باشد، در پشت پرده در اسارت قالب ظلمانى آن قرار گرفته و با آن نوعى وحدت پيدا مىكند و به عبارتى، قالب ظلمانى آن همانند زنجير فراگيرى همه وجود انسان را مىگيرد، و در حقيقت، حجاب سختى مىشود كه مانع از عروج و صعود بسوى عالم نور، و بسوى حضرت حق مىباشد.شما اگر با تعمق پيش بيابيد، اين اسارت ووحدت در پشت پرده را بخوبى در همين حيات ظاهرى مىيابيد و مىفهميد، يعنى در همين زندگى مىتوانيد تا حدودى پى ببريد. آنجا كه شما به چيزى محبت داريد، مگر نمىبينيد وقتى كه همان چيز در معرض تحولات و حوادث قرار مىگيرد، و مثلا فرش مىسوزد، يا منزل خراب مىشود، دل شما نيز در معرض تحول قرار گرفته و دل شما نيز مىسوزد، و يا دل شما نيز خراب مىگردد؟! و در مجموع، هر چه به هر چيزى مىشود، از دل شما خبر مىدهد؟!بايد ديد چه رابطهاى در اين بين هست ؟ اين رابطه، همان رابطه وحدت و اسارت است، وحدت و اسارتى كه در باطن امر و در پشت پرده است و اثر آن در اين زندگى اين چنين ظاهر مىشود. از اينجا مىتوانيد متوجه باشيد كه اين وحدت و اسارت چگونه شما را در پشت پرده به زنجير اين و آن مىكشد، و چگونه اين و آن را حجاب سخت بين شما و حضرت مقصود قرار داده ومانع عروج و سير شما بسوى او مىسازد؟ يكى با محبت به اين و آن، كارى مىكند كه اين و آن را حجاب بين خود و حضرت مقصود مىسازد ؛ و يكى با انقطاع از اين و آن، به جايى مىرسد كه حضرت مقصود را در اين و آن مىبيند!!. ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا.