آن جمال و قدرت و فضل و هنر
باز مىگردند چون استارها
پرتو خورشيد شد تا جايگاه
آنكه كرد او بر رخ خوبانت دنگ
شيشههاى رنگ رنگ آن نور را
چون نماند شيشههاى رنگ رنگ
خوى كن بى شيشه ديدن نور را
تا چو شيشه بشكند نبود عما
ز آفتاب حسن كرد اين سو سفر
نور آن خورشيد زين ديوارها
ماند هر ديوار تاريك و سياه
نور خورشيد است از شيشه سه رنگ
مىنمايد اين چنين رنگين بما
نور بى رنگت كند آنگاه دنگ
تا چو شيشه بشكند نبود عما
تا چو شيشه بشكند نبود عما
خلق را چون آب دان صاف و زلال
علمشان و عدلشان و لطفشان
چون ستاره چرخ در آب روان
اندر او تابان صفات ذوالجلال
چون ستاره چرخ در آب روان
چون ستاره چرخ در آب روان