مبانی نظری تزکیه جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی نظری تزکیه - جلد 1

محمد شجاعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تعبيرى، مجلا و مظهر حسن و كمال حضرت حق‏اند. انسان هم هر چه از حسن و كمال دارد، از خود او نيست، بلكه تابشى از حسن و كمال مطلق است.




  • آن جمال و قدرت و فضل و هنر
    باز مى‏گردند چون استارها
    پرتو خورشيد شد تا جايگاه
    آنكه كرد او بر رخ خوبانت دنگ
    شيشه‏هاى رنگ رنگ آن نور را
    چون نماند شيشه‏هاى رنگ رنگ
    خوى كن بى شيشه ديدن نور را
    تا چو شيشه بشكند نبود عما



  • ز آفتاب حسن كرد اين سو سفر
    نور آن خورشيد زين ديوارها
    ماند هر ديوار تاريك و سياه
    نور خورشيد است از شيشه سه رنگ
    مى‏نمايد اين چنين رنگين بما
    نور بى رنگت كند آنگاه دنگ
    تا چو شيشه بشكند نبود عما
    تا چو شيشه بشكند نبود عما



(دفتر پنجم مثنوى)

نه تنها هيچ مخلوقى از خود چيزى ندارد، و هر چه دارد، تابش جمال و كمال حق در اوست، بلكه، هيچ مخلوقى به عنوان تجلى گاه حسن و كمال حق، آن قابليت و ظرفيت را ندارد كه جمال بى حد و كمال بى نهايت جناب او را آنچنان كه هست، ارائه كند. انسان و هر مخلوق ديگرى، هر كدام به اندازه خود، و در مرتبه نازله‏اى، حسن و كمال حق را نشان مى‏دهند ،و از طرفى هم بلحاظ محدوديت وجودى و عدم ظرفيت، در حقيقت، پرده به روى حسن مطلق وكمال بى نهايت او ميكشند و بى نهايت را به نهايت، و نامحدود را محدود ارائه مى‏نمايند، و بى‏نشان را با نشان وانمود مى‏كنند.

اگر بصيرت داشته باشيم، و در همه‏آنچه مى‏بينيم به دقت بپردازيم، و مسئله تحول و تبدل و جابه‏جا شدن صورتها در اين نظام را بررسى كنيم، بخوبى خواهيم يافت كه هر موجود و هر مخلوقى چند صباحى به اندازه خود محل تابش صفات كمال اوست، و با گذاشتن مدتى آن تابش برچيده مى‏شود و به محل ديگرى مى‏تابد، و آن هم بعد از مدتى از معرض اين تابش كنار مى‏رود، و يا اين تابش آن محل را نيز ترك مى‏كند و به مورد ديگر مى‏تابد. و همين طور على الاتصال تابشهاى حسن و كمال او به اندازه‏اى كه مخلوقات پذيرا هستند، در قالبهاى آنها مى‏تابد و مى‏گذرد.

در بيان ديگر، اين قالبها بطور منظم و حساب شده، در معرض تابشها قرار مى‏گيرند و على الاتصال مى‏گذرند و جا به جا مى‏شوند، و آنچه ادامه دارد، همان اصل تابشهاست. هر موجودى در مقطعى كه محل تابشهاست، به نظر مى‏آيد كه خودش حسن و كمالى دارد و همين كه از معرض تابشها كنار رفت، حقيقت امر واضح گشته و معلوم مى‏شود كه او خود چيزى نداشته و فاقد آن حسن و كمال بوده است. (دقت شود).




  • خلق را چون آب دان صاف و زلال‏
    علمشان و عدلشان و لطفشان‏
    چون ستاره چرخ در آب روان



  • اندر او تابان صفات ذوالجلال
    چون ستاره چرخ در آب روان
    چون ستاره چرخ در آب روان



(دفتر ششم مثنوى)

عكس ستاره آسمان، و ماه و خورشيد در آب صاف و روان، يعنى تابش حسن و جمال آنها در آب زلال ومتحرك، اينچنين به نظر مى‏آورد كه آب داراى آن نور و صفا، و حسن و جمال است، در صورتى كه حققت امر، غير از

/ 490