سعى در جلب نظر خاص صاحبان ولايت مطلقه - مبانی نظری تزکیه جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
آن حضرت يافت. بعضى گفتهاند كه از خود او سر پا برهنگى او را پرسيدند، در جواب گفت: «والله جعل لكم الارض بساطا» و ادب نباشد كه بر بساط بزرگان يا كفش روند.
«زهير بن قين» كه از جمله ياران حضرت سيدالشهداء حسين بن على سلام الله عليه در واقعه كربلا، و از جمله شهداى عاشورا، و از محبين شيفته و از ارواح فانى در حب آن حضرت مىباشد، در اول امر خود از آنها بود كه از مواجه بودن و از مصاحبت آن حضرت كراهت داشت، ولى با يك نظر اسرارآميز حضرتش بخود آمد و متنبه شد، آنچنان كه در وهم نيايد و در تصور نگنجد. السلام عليك يا ابا عبدالله و على الارواح التى حلت بفنائك.
دوستان و همراهان زهير گفتهاند: در همان ايام كه حضرت سيدالشهداء از مكه معظمه عازم كوفه بود، يعنى در همان سفرى كه منتهى به واقعه عاشورا شد، ما نيز با زهير از مكه مراجعت مىكرديم. بلحاظ وحدت مسير در منازل بين راه به جمع آن حضرت مىرسيديم ولى سعى مىكرديم از آنها دور باشيم و كراهت داشتيم كه با آن حضرت و با جمع او حركت بكنيم و زهير نيز اين چنين بود و هرگاه قافله امام سلام الله عليه حركت مىكرد ما مىمانديم تا با هم نباشيم و سپس حركت مىنموديم و هر جا آن حضرت توقف مىنمود ما حركت مىكرديم و مىرفتيم. تا اينكه در يكى از منازل، امام با ياران و اهل بيت خود در جانبى توقف نمود و ما نيز چارهاى نداشتيم جز اين كه در همان منزل توقف بكنيم و در جانب ديگرى توقف نموديم . در حالى كه نشسته بوديم و مشغول غذا خوردن بوديم، فرستادهاى از جانب امام بسوى ما آمد و سلام كرد و خطاب به زهير نمود و گفت، امام تو را مىطلبد. ما با مشاهده اين امر آنچنان حيرت زده گشتيم كه لقمهها را از دست خويش انداختيم و بنحو عجيبى مبهوت مانديم. همسر زهير كه همراه او بود، به او گفت، سبحان الله، فرزند پيغمبر خدا تو را مىطلبد و تو در رفتن خود تأمل مىكنى؟!! برخيز و برو و ببين چه مىفرمايد.
زهير بلند شد و در حالى كه مبهوت بود به محضر آن حضرت رفت و وارد خيمه مخصوص امام شد. زمانى نگذشت كه ديديم زهير از خيمه امام بيرون آمد در حالى كه صورت او برافروخته و كاملا شاد و مسرور است. وقتى بما رسيد گفت، خيمه مرا برداريد و نزد خيمههاى امام نصب كنيد. به همسر خود نيز گفت، من تصميم گرفتهام در مصاحبت امام باشم و جان خويش را فداى او كنم. سپس او را به يكى از نزديكان خود سپرد تا او را به خانواده او برساند.
در خصوص لحظاتى كه زهير وارد خيمه امام شد و در محضر آن حضرت بود، چيزى نگفتهاند و ننوشتهاند. چه شد؟!! و چه گفت و گويى انجام گرفت؟!!. هر چه بود، هم كوتاه بود، و هم عجيب بود. و اصولا مسئله در گفت و گوى ظاهرى خلاصه نمىشود، بلكه، نظر خاص و توجه پر اسرار و يقظه آورى در اين بين بوده است، بنحوى كه زهير را با آن وضعى كه قبلا داشت بكلى عوض نمود،و تصرفى بود در وجود او و در قلب او كه دگرگونى كلى را در بر داشت و پردههاى اوهام و غفلت را كنار زد و او را در عالم ديگرى قرار داد و به راه انداخت.
آنچنان كه نه در تصور آيد و نه در وهم گنجد، و آنچنان كه براى ما دريافت چگونگى آن تا وقتى كه نچشيديم، امكان ندارد.
مگر مىشود به كسى كه در خواب سنگينى فرو رفته و درخيالات و اوهام غوطهور است و خواب مىبيند، مادامى كه در خواب است، حقيقت را تفهيم نمود؟!! و مگر او مادامى كه در خواب است و خواب مىبيند، مىتواند حقيقت را بيابد؟!! جز اينكه او خود بيدار شود و حقيقت را بيابد.
سعى در جلب نظر خاص صاحبان ولايت مطلقه
خلاصه مطلب اينكه، براى نجات يافتن از وهم و خيال، و براى حصول يقظه كه در سلوك الى الله اولين مسئله مىباشد و تا آن نباشد، سر نهادن در طريق طلب به تحقق نخواهد رسيد، بايد از به دست آوردن توجه و نظر خاص مقام ولايت، و از توسل به حضرات معصومين صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين غفلت ننمود، كما اينكه در همه مراحل بعدى سلوك نيز اين چنين است.
چه بهتر كه خوب بفهميم و بدانيم وجود آنان بزرگترين نعمت حق، و ظهور حقايق نورى آنان در هياكل بشرى از منن بزرگ اوست. تا با شفيع قرار دادن آنان در محضر حضرت حق و با جلب نظر اسرار آميزشان، از نور يقظه و جذب خاص الهى بهرهمند گرديم و راه نزديكتر و صراط مستقيم ترا از دست ندهيم. و چه بهتر كه بدانيم