خرم آنكه عجز و حرت قوت اوست هم در اول عجز خود را او بديد مرده شد دين عجايز برگزيد
در دو عالم خفته اندر ظل دوست مرده شد دين عجايز برگزيد مرده شد دين عجايز برگزيد
(دفتر ششم مثنوى)صاحب آداب النفس در باب «حياء و وفاء» مطلبى از بعضى عرفاء نقل كرده است كه ترجمه آن با كمى تلخيص، چنين است:«بعضى از علماء گفته است حياء بر چهار وجه است:1- حياء جنايت، مانند حياء حضرت آدم عليه السلام كه نداء گرديد، آيا از ما فرار مىكنى؟ گفت: نه، بلكه، از تو شرم مىكنم.و بعضى از صالحين را ديدند كه در خارج مسجد به نماز ايستاده است. به او گفته شد، چرا داخل مسجد نمىشوى تا نماز در مسجد به جا آورى؟ گفت: حياء مىكنم داخل بيت او شوم در حالى كه او را معصيت كردهام.2- حياء تقصير، مانند حياء ملائكه كه مىگويند: «سبحانك ما عبدناك حق عبادتك»يعنى «پروردگارا، تو منزهى، تو را آنچنان كه حق عبوديت توست، عبادت نكرديم».و بعضى از خوبان گفته است: بسا كه نماز به جا مىآورم و به هنگام انصراف از آن، همانند كسى كه دزدى كرده است، سخت شرمنده مىشوم.3- حياء اجلال، مانند حياء اسرافيل كه بر اثر معرفت وى از قدر و عظمت حق، از شدت حياء در برابر جلال او، آنچنان مىشود كه خود را در زير جناح خود مىپوشاند، و از حياء همانند يك پرنده بسيار كوچك مىگردد. و لذا گفته مىشود كه حياء از حق، موجب ذوب شدن است، و نيز گفته شده، حياء، ذوبان درون است به جهت اطلاع مولى.4- حياء كرم است، مانند حياء نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه حياء مىكرد به صحابه بگويد بلند شويد و برويد، در حالى كه آنها باسخنان طولانى خود موجبات اذيت آن حضرت را فراهم مىنمودند، تا جايى كه خداى متعال به آنان دستور داد و فرمود: «ولا مستأنسين لحديث»و از همين باب است گفتار خداى متعال كه از زبان رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىشنويم: «الشيبنور من انوار و أنا استحيى أن احرق نورى بنادرى»يعنى «سفيدى موى، نورى از انوار من است، و من حياء مىكنم نور خود را با آتش خود بسوزانم».و «يحيى بن معاذ» محاسن سفيد خود به دست مىگرفت و با خداى مناجات مىنمود و مىگفت: سبحان الله،بنده گناه مىكند، و او حياء مىنمايد!!».چه بهتر به بعضى ديگر از گفتههاى ارباب سلوك در باب «حياء» عبودى نيز اشاره كنيم.گفتهاند، كلام خداى متعال كه مىفرمايد: «و المستغفرين بالاسحار» و از استغفار صاحبدلان در دل شب و در سحرها خبر مىدهد، اشاره بر اين دارد كه آنان شب به تهجد و عبادت پردازند، و در آخر شب از عبادت شبانه خود شرم، و از عيوب عبادت خود حياء نموده، و بر آنها استغفار كنند.و نيز گفتهاند:الف: نفس بايد از عصيان در محضر رحمن حياء كند. روايت شده در زمان خلافت عمر، زنى جوانى را بسوى خود خواند. همينكه جوان به او دست يافت، شرم از خدا وجود وى را گرفت و چنان به وى غالب آمد كه به حال غشوه افتاد. او را به منزل خود بردند، و چند روزى به بدترين حال باقى ماند، و سپس از دنيا رفت.ب: روح بايد از كثرت احسان پروردگار خود حياء كند، كه او مىفرمايد: «و أحسن كما أحسن الله اليك» يعنى «اى انسان، نيكى كن آنچنان كه خدا به تو نيكى نموده است».ج: عقل بايد از نسيان خدا حياء كند، و در حالى كه همه چيز از همه سو به سوى او مىخوانند و به ذكر او دعوت مىكنند، او را فراموش نكند.د: و بالاخره سر بايد از توجه به غير او حياء كند.سخن در باب حياء از حق در مقام عبوديت، و حالات و خصوصياتى كه از اهل حياء و وفاء نقل گرديده، بسيار زياد است، و حقايق ناگفتنى اين باب هم بى شمار.