چشم بر اسباب ازچه دوختيم
هست بر اسباب اسبابى دگر
انبيا در قطع اسباب آمدند
بى سبب مر بحر را بشكافتند
ريگها هم آرد شد از سعيشان
جمله قرآن است در قطع سبب
مرغ بابيلى دو سه سنگ افكند
پيل را سوراخ سوراخ افكند
دم گاو كشته بر مقتول زن
حلق ببريده جهد از جاى خويش
همچنين ز آغاز قرآن تا تمام
كشف اين نز عقل كار افزا شود
بندگى كن تا تو را پيدا شود .
گر ز خوش چشمان كرشم آموختيم
در سبب منگر در آن افكن نظر
معجزات خويش بر كيوان زدند
بى زراعت چاش گندم يافتند
پشم بز ابريشم آمد كشكشان
عز درويش و هلاك بولهت
لشكر ز فت حبش را بشكند
سنگ مرغى كاو به بالا پر زند
تا شود زنده هماندم در كفن
خون خود جويد ز خون پالاى خويش
رفض اسباب است و علت و السلام
بندگى كن تا تو را پيدا شود .
بندگى كن تا تو را پيدا شود .