بر اميد زندهاى كن اجتهاد
هين مكن مونس خسى را از خسى
انس تو با مادر و بابا كجاست
أنس تو با دايه و لالا چه شد
انس تو با شير و با پستان نماند
آن شعاعى بود بر ديوارشان
بر هر آن چيزى كه افتد آن شعاع
عشق تو بر هر چه آن موجود بود
آن ز وصف حق چو زر اندود بود
كاو نگردد بعد روزى دو جماد
عاريت باشد در او آن مونسى
گر بجز حق مونسانت را وفاست
گر كسى شايد بغير حق عضد
نفرت تو از دبيرستان نماند
جانب خورشيد وارفت آن نشان
تو بر آن هم عاشق آيى اى شجاع
آن ز وصف حق چو زر اندود بود
آن ز وصف حق چو زر اندود بود