بانگ زد آن شه كه اى باد صبا
هين مقابل شو تو با خصم و بگو
پاسخ خصم و بكن دفع عدو
پشه افغان كرد از ظلمت بيا
پاسخ خصم و بكن دفع عدو
پاسخ خصم و بكن دفع عدو
باد چون بشنيد آمد تيز تيز
پشه بگرفت آن زمان راه گريز
پشه بگرفت آن زمان راه گريز
پشه بگرفت آن زمان راه گريز
پس سليمان گفت كاى پشه كجا
واضح است كه جواب پشه چه خواهد بود؟
خود سياه اين روز من از دود اوست
كه بر آرد از نهاد من دمار
باش تا بر هر دو من رانم قضا
گفت اى شه مرگ من از بود اوست
او چو آمد من كجا يابم قرار
كه بر آرد از نهاد من دمار
همچنين جوياى درگاه خدا
گرچه آن وصلت بقا اندر بقاست
سايههايى كه بود جوياى نور
نيست گردد چون كند نورش ظهور
چون خدا آيد شود جوينده لا
ليك از اول بقا اندر فناست
نيست گردد چون كند نورش ظهور
نيست گردد چون كند نورش ظهور
هالك آمد پيش وجهش هست ونيست
اندرين محضر خردها شد ز دست
چون قلم اينجا رسيد و سرشكست
هستى اندر نيستى خود طرفهاى ست
چون قلم اينجا رسيد و سرشكست
چون قلم اينجا رسيد و سرشكست