مبانی نظری تزکیه جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی نظری تزکیه - جلد 1

محمد شجاعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • بانگ زد آن شه كه اى باد صبا
    هين مقابل شو تو با خصم و بگو
    پاسخ خصم و بكن دفع عدو



  • پشه افغان كرد از ظلمت بيا
    پاسخ خصم و بكن دفع عدو
    پاسخ خصم و بكن دفع عدو



«باد» با فرمان، و با احضار آن حضرت به محضر وى شتافت. پيداست كه وقتى «باد» مى‏آيد، پشه را توان اينكه در محضر آن حضرت باشد نخواهد بود، و بايد فرار را بر قرار اختيار كند و بگريزد.




  • باد چون بشنيد آمد تيز تيز
    پشه بگرفت آن زمان راه گريز



  • پشه بگرفت آن زمان راه گريز
    پشه بگرفت آن زمان راه گريز



حضرت سليمان (ع) به پشه خطاب مى‏كند كه كجا مى‏روى؟ باش تا بين شما قضاوت كنم.




  • پس سليمان گفت كاى پشه كجا
    واضح است كه جواب پشه چه خواهد بود؟
    خود سياه اين روز من از دود اوست
    كه بر آرد از نهاد من دمار



  • باش تا بر هر دو من رانم قضا
    گفت اى شه مرگ من از بود اوست
    او چو آمد من كجا يابم قرار
    كه بر آرد از نهاد من دمار



نكته‏اى كه در اين داستان مورد نظر است، مسئله فرار پشه با آمدن باد است، واينكه، نمى‏شود هم پشه باشد، هم باد باشد. جهات ديگر اين داستان مورد نظر نيست، و خصوصيات ديگر را نبايد در موضوع مورد بحث، دخالت داد. سخن اين است كه «پشه» با «باد» در يك جا جمع نمى‏شوند.

در سفر الى الحق، طالب جوار حق آن وقت به حق مى‏رسد كه «خود» را نداشته باشد، و نمى‏شود هم«خود» باشد، هم «حق» باشد. وجود عاريتى بايد كنار رود، و وجود حقانى بيايد، تا با «حق» باشد.

مولوى بعد از بيان اين داستان مى‏گويد:




  • همچنين جوياى درگاه خدا
    گرچه آن وصلت بقا اندر بقاست‏
    سايه‏هايى كه بود جوياى نور
    نيست گردد چون كند نورش ظهور



  • چون خدا آيد شود جوينده لا
    ليك از اول بقا اندر فناست
    نيست گردد چون كند نورش ظهور
    نيست گردد چون كند نورش ظهور



و در آخر به اينكه مسئله «فناء» و «بقاء» در عين «فناء» از مسائل بسيار پيچيده و از دقايق امور است، و دريافت صحيح آن از هر كسى بر نيايد و هر عقلى را به حقيقت آن راه نيست اشاره مى‏كند و مى‏گويد:




  • هالك آمد پيش وجهش هست ونيست
    اندرين محضر خردها شد ز دست
    چون قلم اينجا رسيد و سرشكست



  • هستى اندر نيستى خود طرفه‏اى ست
    چون قلم اينجا رسيد و سرشكست
    چون قلم اينجا رسيد و سرشكست



(دفتر سوم مثنوى)

تأكيد ما بر اين نكته از آن جهت است كه بعضى از سالكين به لحاظ عدم توجه به همين نكته، و يا به لحاظ جدى نگرفتن آن، در همان اوايل طلب، با موانع زياد و گوناگونى مواجه مى‏شوند وبه تدريج سست شده از طلب و سلوك باز مى‏مانند.

اينها از اول اين را يك اصل مسلم و بدون شبهه تلقى نمى‏كنند كه در سفر الى الحق بايد از «خود» در مراتب مختلف آن صرف نظر نمود. گويا اينها اين امر را جدى نمى‏گيرند ،و گويا چنين گمان مى كنند كه مى‏شود با حفظ «خود» نيز به مقصود نايل گشت. طبعاً در مراحل اوليه طلب كه بايد با خواسته‏هاى نفسانى مقابله كنند و با شكستن «نفس» به شكستن «خود» در مرتبه‏اى از مراتب آن قيام نمايند، اگر از تحمل سختيهاى اين مقابله و رياضتهاى آن شانه خالى كنند، و در برابر نفس و هواهاى آن ضعف نشان دهند،

/ 490