آه ازين جور و تظلم كه درين دامگه است
وآه از آن عيش و تنعم كه در آن محفل بود
وآه از آن عيش و تنعم كه در آن محفل بود
وآه از آن عيش و تنعم كه در آن محفل بود
دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند
نياز نيم شبى دفع صد بلا بكند
نياز نيم شبى دفع صد بلا بكند
نياز نيم شبى دفع صد بلا بكند
مقيم حلقه ذكر است دل بدان اميد
كه حقلهاى ز سر زلف يار بگشايد
كه حقلهاى ز سر زلف يار بگشايد
كه حقلهاى ز سر زلف يار بگشايد