مبانی نظری تزکیه جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
و باز مىبيند يك عمر با جديت كامل وبا اختيار خويش راهى را انتخاب نموده كه جز هلاكت و خسران، و جز حسرت فوق تصور و عذاب دردناك، عواقب و نتايج ديگرى نداشته است. او متوجه اين فاجعه مىشود كه نه تنها به آنچه مىبايست طلب كند متوجه نگشته، و نه تنها آنچه را مىبايست بخواهد، نخواسته است و فرصتى را كه براى اين امر بوده، تضييع كرده است؛ و بالاخره، نه تنها در وادى اوهام غوطهور گشته و از مقصود باز مانده وبه حرمان افتاده است، بلكه، براى خود در آن سو انواع مختلف هلاكتها و گرفتاريها و عذابها، و بالاتره از همه، سخط و غضب و طرد حق را كسب كرده است.مىبيند حضرت مقصود را فراموش نموده و جناب او نيز او را فراموش كرده است. و مىبيند اوامر حق را ناديده گرفته و نواهى او را سهل شمرده و حرمات او را هتك نموده است و با او به مخاصمه و منازعه برخاسته است. و باز مىبيند در باب اوصاف و اخلاق و خصلتها، روح خود و قلب خويش را با رذايل بىشمارى آلوده كرده است. و نيز در تعلقات و اسارتها هر چه مىتوانسته غوطهور شده و دل را به اسارت و بند كشيده و در ميان حجب بى حد و حصر علقهها محجوب گردانيده، بنحوى كه اختياردل او ازدست خود او خارج شده و چنان به اوهام و اغيار اسير گشته كه با بود و نبود آنها، چه خود او بخواهد و چه نخواهد، بطور اجتنابناپذير خوش و ناخوش و مسرور و محزون مىگردد.و در تعبير روشنتر، اغيار و اوهام بر دل وى حاكم گشته و در هر لحظه دل را به سويى مىكشانند و از حالى به حالى مىاندازند و در دو لحظه به يك حال نمىگذارند و لحظهاى دل از اسارت آنها و از سيطره آنها نمىتواند خود راآزاد نموده و كنار بكشد و بالاخره دل، دل نيست. آن هم اغيار و اوهامى كه نه خود معنى دارند و نه اسارت به آنها مفهومى دارد و نه خوش و ناخوش بودن با آنهارا مىتوان توجيه نمود، جز اينكه از مقصود باز بدارند و خسران و هلاكت بار بياورند.در اين بين متذكر مىشود كه علاوه بر همه اينها ،چه بسيار انسانها و مخلوقات ديگر حق كه از وى به آنها ضررها و لطمهها رسيده و به حقوق آنها تجاوز نمود و بر آنها ظلم كرده، و چه بسيار دلها كه شكسته است و بالاخره،چه بسيار خصماء كه براى خود درست نموده و هر يك بجاى خود براى او گرفتاريها خواهد آورد و يا آورده است، و هر كدام بنحوى حجاب بين او و بين حضرت حق گرديده و خواهد گشت، و نيز، هر يك سبب سخط حق شده و خواهد شد.با حصول يقظه همه اين ضلالتها و انحرافها و در مجموع، مسير هلاكت بار و دردآورى كه در پيش گرفته و در پيش داشته، روشن مىگردد. اينجاست كه ديگر نمىتواند آرام بگيرد و باز به راهى كه در پيش گرفته، ادامه دهد. بدون اينكه فرصت از دست رود، به فكر مىافتد چه بايد كرد؟ و چه راهى بايد در پيش گرفت؟ و آيا جز توبه و بازگشت، راه ديگرى هست؟!. مىبيند بايد تا فرصت تمام نشده توبه كرد، و بايد نا اميد نگشت، و بايد در فرصت باقى مانده در نجات خود كوشش نمود.او مىبيند اگر توبه نكند، ظلم بر خود نموده است و اين ظلم از ظلمى كه تا بحال نسبت به خود داشته، بزرگتر است. مگر نه اينست كه خداى متعال مىفرمايد: «و من لم يتب فأولئك هم الظالمون» (آيه 11 سورها حجرات) يعنى «و آنان كه توبه نكنند، ظلم برخود كردهاند و نسبت بخود ظالم هستند».اينجاست كه سالك بيدار قدم دوم را برداشته و توبه مىكند و از راهى كه تا بحال در پيش گرفته بود بر مىگردد و روى به خداى متعال مىآورد. و اين بازگشت در حقيقت از يقظه و بيدارى، و از معرفت خاصى كه با تابش نور يقظه بر باطن حاصل شده، منبعث مىگردد.