مبانی نظری تزکیه جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی نظری تزکیه - جلد 1

محمد شجاعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

متعال كه مخصوص بندگان خدا و صاحبان اين مرتبه از مراقبه است. اين معنى را آنچنان كه اهل اين مرتبه درك مى‏كنند، ديگران هرگز درك نخواهند كرد. ديگران كه غافلان و جاهلانند همين قدر مى‏فهمند كه اگر كسى موفق به انجام دادن اين وظايف و امور باشد، بسيار خوب و توفيق او بالاست، نه اينكه بفهمند اينها يك سلسله وظايف لازم در مقام بندگى، و ترك آنها هم هر كدام به جاى خود جرم و خطاى جدى وبه عبارتى «گناه» است.

اصولا بايد گفت، غافلان و جاهلان با اين كه خود از اهل ايمان و توحيدند، و با اينكه قرآن مى‏خوانند و به ظاهر بندگى خدا را هم دارند، با اين وصف، نه از معنى «عبوديت» چيزى فهميده‏اند جز يك ظاهر ناقص، و نه از وظايف و آداب، و مدارج و منازل آن چيزى دانسته‏اند. با تبعيت از هواها، انغمار در دنيا و شهوات آن، و غوطه ور شدن در اوهام و خيالها، عقل خويش را از كار انداخته، و دل خويش را تباه گردانيده‏اند.

والا عقل اگر عقل باشد، و دل نيز دل باشد، و با عقل سالم و دل روشن با قرآن و آيات آن مواجه شوند، به حقايق و معارف در حد خود نايل شده، و آن مى‏فهمند كه بايد بفهمند.

اگر اينان نيز راه تقوا در پيش بگيرند، در شهوات غوطه‏ور نشوند، و به تطهير و تزكيه باطن بپردازند، و اهل مراقبه باشند قرآن وآيات آن براى آنها نيز هدايتهاى خود را عرضه مى‏كند، و انوار آن بر باطن آنها نيز مى‏تابد، و در تعبير روشن‏تر، قرآن با آنها نيز سخن مى‏گويد، و «عبوديت» را براى آنها تفسير نموده، معنى آنرا بيان، آداب و وظايف آنرا شرح، و مدارج و منازل آنرا روشن مى‏كند. و به عبارت صحيح‏تر، خداى متعال آنها را به وسيله قرآن وآياتش هدايت مى‏كند، زيرا خود وعده فرمود با قرآن و آيات آن كسانى را كه تابع رضوان اويند هدايت كند؛ يهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام.




  • گر هوا را بند بنهاده شود
    آهنى كآيينه غيبى بدى‏
    تيره كردى زنگ دادى در نهاد
    تاكنون كردى چنين اكنون مكن
    تيره كردى آب ازين افزون مكن



  • صيقلى را دست بگشاده شود
    جمله صورتها در او حاصل شدى
    اين بود يسعون فى الارض فساد
    تيره كردى آب ازين افزون مكن
    تيره كردى آب ازين افزون مكن



دفتر چهارم مثنوى از اصل سخن دور افتاديم، و به حاشيه رفتيم، وليكن چه بايد كرد؟! درد دل بود و تذكرى به امثال و اشباه خود. برگرديم به اصل مطلب.

سالك وقتى در اين مرتبه از مراقبه است، و به توفيق الهى امور و وظايف اين مرتبه را از اول تا آخر ملتزم است و بر آنها مداومت مى‏كند، با هدايتهاى ربوبى ترك اين امور و وظايف را براى خود«گناه» مى‏بيند، و جرم و خطا بودن آن را به وضوح مى‏يابد، بنحوى كه فقط اصل معرفت مى‏دانند.

در همين مقام كه وى موظف بر آنهاست و به آنها مداومت دارد، اگر احياناً بر اثر غفلت، ياسستى و مسامحه، و يا علت ديگر، از اين امور و وظايف چيزى ترك شد، خود را در محضر خداى متعال «خطاكار»، «مجرم»،«مقصر»،«روسياه» و «گناهگار» مى‏بيند. با شرمندگى و اضطرار، و ندامت و انكسار، در حالى كه خوف مؤاخذه از يك سو، و از سوى ديگر اميد عفو و مغفرت دارد، روى به معذرت خواهى مى‏آورد و به توبه و استغفار مى‏پردازد، و در عين حال كه از پروردگار مى‏خواهد او را از تكرار چنين خطاها و لغزشهاى خسران بار حفظ بفرمايد، خود نيز با مراقبت كامل سعى مى‏كند ديگر مرتكب آنها نشود.

اين، حال او و وظيفه اوست نسبت به امور و وظايف اين مرتبه آنگاه كه چيزى ازآنها ترك مى‏شود. اين از يك سو.

از سوى ديگر، همين حال و همين وظيفه كه در خود اين مقام دارد، موجب اين مى‏شود كه او به فكر گذشته خود نيز بيفتد و متذكر گردد كه وى مدتها و زمان بسيار طولانى، بر اثر جهل و غفلت، نسبت به اين امور و وظايف بى اعتنا بوده، و به آنها ملتزم نبوده است، و جرايم و خطاها و به عبارتى «گناهان» بى شمارى مرتكب گرديده است. نه به اين وظايف آشنا بوده، و نه به آنها عمل مى‏كرده است.

يك يك وظايف، و تك تك امور را به نظر آورده، و آنگاه حالت و وضع خويش را در ايام و اوقاتى كه به آنها ملتزم نبوده است به ياد مى‏آورد، و تصور مى‏كند چه وضعى داشته، در چه حالى و احوالى بوده، و چه ظلمها به خود كرده است؟! و در محضر معبود خود چه جهالتها، چه بى ادبيها، چه جسارتها، چه جفاها، و نيز، چه جرمها، چه خطاها، و چه تقصيرها داشته است؟! و بالاخره، چگونه وظايف بندگى را زير پا مى‏گذاشته است، و دردناك‏تر، چگونه عهد الست را نقض مى‏كرده است؟! مگر نه اين است كه:




  • ما در اين دهليز قاضى قضا
    چون بلى گفتيم آن را ز امتحان
    قول و فعل ما شهود است و بيان



  • بهر دعوى الستيم و بلى
    قول و فعل ما شهود است و بيان
    قول و فعل ما شهود است و بيان



(دفتر پنجم مثنوى)

/ 490